بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ثریا در اغما

ثریا در اغما

ثریا در اغما

3.5
21 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

35

خواهم خواند

26

لیست‌های مرتبط به ثریا در اغما

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

پست‌های مرتبط به ثریا در اغما

یادداشت‌های مرتبط به ثریا در اغما

 پردیس

1401/03/08

            «عراقی‌ها از خیر تسخیر آبادان گذشتند» جلال آریان می‌گوید، در پیگیری‌های کابوس‌وارش در پاریس از جنگ عراق با ایران. جلال در آبادان کار می‌کرده، آبادانی نیست ولی به آنجا پیوند دارد، شرکت نفتی است و از آبادان سال‌های ابتدایی جنگ می‌گوید. بریده بریده. در تضاد با پاریس آرام و زیبایی که در آن می‌نوشیدند به سلامتی هم، آن‌ها که در روزهای انقلاب و بعدتر جنگ در رفته بودند. ترسیده بودند یا نگران موقعیت و ثروت رفته بودند. جلال آبادان را هر بار به یاد می‌آورد. که چقدر زیبا بود. که چقدر آباد بود. و به یاد می‌آورد ضجه‌های ارمنی دختر کاتوزیان را، و صدای فصیح می‌آید که از دهان آریان می‌نالد از این گروهی که در اروپا خبر از درد مردم جنگی ندارند. 
اختلاف است که ثریا در اغما نخستین رمان جنگ است یا زمین سوخته. خوزستانی که در این رمان توصیف می‌شود، و حتا فضای جامعه‌ی قلیل ایرانیان مهاجرت‌کرده در همان سال‌ها تازه است. تازه‌ی تازه. جنگ هنوز آن شکل تیپیک خاص سال‌های بعد را به خود نگرفته. یک آشفتگی شدید در همه جا به چشم می‌خورد. «ثریا» در اغماست. دختر جوانی که خواهرزاده‌ی آریان است و به بهانه‌ی او به پاریس آمده است. ثریا قرار بوده تداعی‌گر وطن باشد؟ قضاوت با خواننده است. می‌توان چنین چیزی را از فصیح سراغ گرفت. آریان خود فصیح است. تنهاست و عاشق، بسته به آبادان درست مثل خودش ولی نه آبادانی. فصیح خودش خانه‌ای در آبادان داشت که در جنگ خراب شد. ثریا در اغما صدای فصیحی است که عصبانی است و این سرزمین را تنهامانده دیده. منشش هم با باقی هم‌کارهای دست‌به‌قلمش گویا فرق داشت یا دوست داشت فرق داشته باشد. در «ثریا در اغمایی» که نوشته آبادان یک خاطره است، پاریس کاراکتر است و شهرهای ترکیه مثل بستر رودند، از آن‌ها می‌گذرد.
          
            جلال آریان در ماه دوم جنگ به خاطر رسیدگی به وضعیت خواهرزاده‌اش که تو کماست به فرانسه می‌ره. اونجا با جمع ایرانی‌های مقیم اونجا دیدار می‌کنه و یک به یک اونها رو برای خواننده توضیح می‌ده. این کلیت داستانه. 
موضوع داستان بد نیست. درباره‌ی هنرمندها و سیاست‌مدارها و نظامی‌هایی هست که بعد از انقلاب از ایران رفتند. شاید دید جالبی هم داره اما بعضی جاها خیلی جانبدارانه به نظر می‌رسه. مثلاً شخصیت قاسم یزدانی دوست داشتنی توصیف می‌شه چرا که انقلابیه! .
رمان رگه‌هایی از رمان‌های پروفروش عامه‌پسند (بست سلر) داره هر چند من این رو بد نمی‌دونم و به نظرم این یه قدرته که شما بتونید یک رمان خوب بنویسید و عامه‌پسند هم باشه اما این رمان بعضی جاها باعث خستگی می‌شد. رمان پر بود از کلیشه‌ها... در حالی‌که جلال با شخصیت‌های مختلفی رو به رو می‌شه با همه می‌ره کافه می‌شینه و صحبت می‌کنه. هیچ خلاقیتی در صحنه‌ها (جز در فصل اول که از ایران خارج می‌شن) به خرج نمی‌ده. 
ثریا در اغماست مثل «نسل تون به تون شده» مهاجرها و تا آخر هم در اغما می‌مونه اما هیچ وجه شبهی (جز وضعیت پزشکی‌ش) بین این نسل با ثریا دیده نمی‌شه. 
از طرف دیگه پیرنگ رمان خیلی شبیه پیرنگ رمان «همچنان خورشید طلوع می‌کند» همینگوی هست فقط کمی ایرانیزه شده.تو هر دو شخصیت‌های داستان پس از یک رویداد مهم تو زندگیشون تو پاریس جمع می‌شن... شخصیت لیلا آزاده و رابطه‌ش با برت به صورت خیلی کمرنگ‌تری شبیه به برت توی رمان همینگوی هست. بزرگترین فرق این رمان با رمان همینگوی شخصیت‌پردازیه. شخصیت‌پردازی ضعیف بود. اکثر آدم‌ها لحن و تیکه کلام‌هاشون یکی بود... جز شخصیت لیلا آزاده بقیه‌ی اون‌ها شخصیت‌های تک بعدی و ثابتی داشتند. لیلا آزاده هم تنها لغزش‌های فکریش تا حدودی دو بعد به شخصیتش داده بود. 
در کل رمان خیلی خوبی نبود بین 2 و 3 گیر کردم و بهش 3 دادم. 

C'est la vie.