جنگ و عشق

جنگ و عشق

جنگ و عشق

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

"فرزانه" امدادگر بیمارستان در بی خبری از همسرش به کار مداوا و زخم بندی از مجروحین جنگی مشغول است و دایم به دلداری خود مشغول که "عبدو" حتما زنده و در هنگامه ی جنگ در جبهه ها سرگرم است. روزی برادر شوهرش، قاسم، به بیمارستان محل خدمت وی منتقل می شود، قاسم از شوک وارد شده به او به علت قطع پاهایش و آن چه در آخرین لحظات دیده در سکوت فرو رفته و حاضر به حرف زدن نیست. او حتی روی از همسر برادر خویش می گیرد و نمی خواهد با وی چهره به چهره شود. فرزانه گیج و سردرگم در پی یافتن نشانی از شوهر، به بسیاری از بیمارستان های کشور رهسپار می شود؛ از تهران گرفته تا شیراز، مشهد و اهواز. اما دریغ از کوچک ترین خبر. او تصمیم خویش را می گیرد و به منطقه های جنگی بازمی گردد. اصرار هیچ کس حتی فرمانده هان برای جلوگیری از ورود وی به منطقه کارساز نیست. فرزانه گم شده دارد و باید او را بیابد. پس از آزادسازی خرمشهر روزی نامه ای به دست وی می رسد که در آن دعوت شده تا در مراسمی که در مسجد جامع خرمشهر برگزار می شود شرکت کند. در آن مراسم تصویر شهدای خرمشهر یک به یک نمایش داده می شود و درست در لحظه ای که عکس عبدو بالا برده می شود فرزانه برای همیشه به وی می پیوندد.