بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

امیرحسین و چراغ جادو

امیرحسین و چراغ جادو

امیرحسین و چراغ جادو

3.7
15 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

3

لیست‌های مرتبط به امیرحسین و چراغ جادو

یادداشت‌های مرتبط به امیرحسین و چراغ جادو

Dorsa

1401/04/19

                داستان درباره‌ی پسری‌ست که چراغ جادویی پیدا می‌کنه و گاهی چیزهایی از غول درخواست می‌کنه که غول نمی‌تونه اونها رو برآورده کنه و بهش می‌گه اینها رو باید با سعی و تلاش خودش بدست بیاره اما امیرحسین گوشِش به این حرفا شنوا نیست...


شروع داستان خیلی جالب نبود؛ اینکه بخاطر نخریدن ی هلیکوپتر کنترلی دعوایی بین شخصیت داستان (امیرحسین) و پدرش اتفاق بیفته.
و اونجایی ک برای برنامه‌ی تابستونه‌شون اون دعوا همچنان ادامه داشت و به‌نظر 《امیرحسین》 اهمیت داده نمی‌شد هم جالب نبود؛ چون در واقعیت این‌طور نیست که خانواده بخاطر ی دعوای کوچیک به‌نظر هم احترام نذارن..!
و اینکه بعد از اتفاق اون رستوران که 《امیرحسین》 طمع کرد و یه شبه پول می‌خواست و درآخر هم سزای کارش‌رو دید، اینکه بعد از چندبار دوباره این طمع رو ادامه بده یکم غیرمنطقی بود.
در اون قسمتی که 《امیرحسین و آرزو》 اسیر جادوگران شده بودن، اینکه ب همین راحتی از دست اون‌ها نجات پیدا کردن، نه خیلی جالب بود و نه انتظار می‌رفت ک وقتی داستان این‌طوری پیش‌رفته ب این راحتی فرار کنن و فرض براین بود ک ملکه می‌فهمه و اتفاقای دیگه‌ای میفته؛ و این بخشِ‌ش برای من به‌شخصه جذاب نبود!
یکسری قسمت‌ها هم کمی بچه‌گانه بود و به‌شخصه برای من جالب نبود..


اینکه هرکی سزای اعمال اشتباه و طمعِ‌ش رو می‌بینه نکته‌ای آموزنده و خوب بود ک چندجای داستان ب این اشاره شده بود.
اینکه 《آرزو》 فقط توسط کسایی ک آرزو داشتن دیده می‌شد، جالب بود.
و اینکه امیرحسین بعد از کار و تلاشِ‌ش تونست ب دوچرخه و شاگردانه‌ای ک می‌خواست، رسید هم خوب بود.


و در نهایت هدف🎯 داستان:
نابرده‌رنج،‌گنج‌میسر‌نمیشود.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

ز.مزارعی

1401/04/18

            به نام خدا
سلام
نقد کتاب:امیر حسین و چراغ جادو
نقاط مثبت:
موضوع داستان برای من جالب بود
با یکی از دوستان هم موافقم که قسمتی که کیف پول آقای سعیدی را بهش پس داد خیلی خوب بود و در واقع یکی از الگو های مثبت کتاب بود که در آینده بهش اشاره خواهم کرد.
 ماجرا هایی که پشت سر گذاشتند هم به مخاطب یاد می داد که در مسیر به چیز هایی که دیده طمع نکند و گول بعضی از چیز ها را نخورد.
الگو های مثبت کتاب زیاد بود.
ما جراهایی که سر شام رستوران و انشا درباره ادیسون برای امیر حسین پیش آمد دو نکته داشت:۱ به حرف دوستان خیر خواه گوش کنید،  ۲ برای به دست آوردن هر چیز باید تلاش کرد.
نقاط منفی:یک چیزی را من در این کتاب نفهمیدم آن هم این بود که آن غول می گفت که من بچه غولم پس چه جوری توانسته بود به گراهام بل،توماس ادیسون و چند نفر دیگر کمک کند؟چون این بچه غول باید دست کم ۱۰۰۰۰ سال عمر کرده باشد و یک غول شده باشد.
در قسمت هایی که امیر حسین با یعقوب حرف می زد من با خودم فکر می کردم که یعقوب باید لهجه افغانی داشته باشد، لهجه ای مثل صحبت کردن ملالی در کتاب ستاره.
خدا نگهدار