جزئیات فعالیت

      ۱۸ و ۹ دقیقه عصر ۱۲ تیر ۱۴۰۳ کتاب تموم شد.
روی تخت امیرمحمد، زیر نوری که از پنجره می اومد داخل.
کتاب رو دوست داشتم، خیلی دوستش داشتم، آرزو و  امید رو در دل آدم زنده میکرد، ارزوی عشق، امید تحقق و رسیدن.
دوستش داشتم خیلی بیشتر از رابعه و بکتاش، چون تهش رسیدن داشت، دوستش دارم چون پر از تداعی و یاد سین بود.

بعد از اینکه کتاب رو بستم و میخواستم جلدشو  که در اومده بود بندازم روش، دیدم دلم خواست میخوام ببوسمش، بعد یادم افتاد که نسبت به آتش بدون دود و یونس در شکم ماهی هم همین حس رو داشتم؛ پس کتابای عاشقانه ای که باهاشون ارتباط  برقرار کنم همینه.

دلم برای خوندن جین ایر عزیزم تنگ میشه،مثل همین  حالا که تنگ شده و دلم میخواد شب بازهم جین ایر میخوندم♥️
    
3
0

0

(0/1000)

نظرات

هنوز نظری ثبت نشده است.