جزئیات فعالیت

      رسیدم به داستان  انعکاس آفتاب بر تخته‌های بارانداز...
این که خود من بودم که...
بچه‌ای که وقتی از یه چیزی در جهان اذیت میشه می‌ره یه گوشه‌ای قایم میشه... و دوست داره هرکس نزدیکش بشه رو گاز بگیره...

مثل وقت‌هایی که دوست داشتم برم توی اتاقک توی آشپزخونه قایم بشم و حداقل یکی دو ساعت کسی پیدام نکنه...
لاینل... دوست خوب من...
    

1

(0/1000)

نظرات

zahra

1403/03/05

از بهنرین هاست،برای علاقه مندان خاص به ادبیات سلینجر