جزئیات فعالیت
فریبا محمدکریمی تا صفحۀ 188 خواند.
1403/10/15
۱۸. برگشت از امامزاده. دعوای سعید. حمایت مامان از افسانه. توضیح حس سعید و اینکه بهرام ازش خواسته افسانه را راضی کند برای ازدواج با او. *حس خوبی دارم به رابطه مادر و دختری ای که توی این داستان تصویر شده. ۱۹. بیدار شدن افسانه قبل از مادر و سعید. خرید نان بربری و خامه و عسل با درآمد دیشب. دم کردن چایی و آماده کردن بساط صبحانه. بحث دوباره مادر و سعید و رفتن سعید به همراه دایی، سر خاک باباش. آماده کردن ناهار، برای اومدن خاله کتی. ۲۰. اومدن خاله. توضیح افسانه از برنامه امامزاده و فروش دستبندها. تماس گرفتن عطیه و شماره خواستن پسرخاله ش. گفتن راز ارتباط با مردها از زبان خاله کتی، حفظ احترام. برگشتن و گل خریدن سعید. ارتباط مادر و سعید با امین و قرار گذاشتن برای رفتن به شرکت امین برای برنامهریزی.
6
0
0
(0/1000)
هنوز نظری ثبت نشده است.
نظرات