جزئیات فعالیت

      
۳:  وقتی افسانه با خودش فکر میکند که به توصیه بابا نباید تسلیم شرایط شود و باید تلاش کند داستان خودش را خودش بنویسد.

۴. ممانعت مدیر و ناظم مدرسه از فروش دستبند توی مدرسه. فروش دستبندهای دست ساز توسط افسانه برای کمک خرج خونه بودن. گریه نیمه شب مادر برای مخارج زندگی و بعدش خوابیدن کنارهم باافسانه.

۵.  مهربانی خانم مدیر، برگرداندن دستبندها و توصیه به بیرون تحویل دادنشون. و اینکه سعی کنه به سختی های بعد از این نگاه رشدی داشته باشه.

۶. ترس از اجاره های عقب مونده خونه. اومدن صابخونه و یادآوری کمک برای انجام کارهای انحصار وراثت و گفتن این به سعید که همسن پسر شهیدش هست. و درگیری دیروز غروب افسانه که نمی‌دونیم علتش چیه

۷. ماجرای دیروز غروب دیدن پسری بوده که به مسجد میرفته

۸. نیاز به خرید لوازم دستبندها و همزمان اومدن خاله کتی، تعریف از علت اجاره این خونه. خرید از خرازی محل و رفتن خاله و عصبی شدن مامان.
    
8
0

1

(0/1000)

نظرات

هنوز نظری ثبت نشده است.