یادداشتهای ستایش فتوت (2) ستایش فتوت 1404/4/2 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 رمان کوری روایتگر بحرانی جمعی است؛ داستانی تمثیلی که ما را به اعماق تاریک روان انسانی و لایههای پنهان اجتماع میبرد. فراتر از نمادها و تحلیلهای جامعهشناسانه، آنچه برای من از دل این روایت پر فراز و نشیب بیرون آمد، حقیقتی بود که مدتها ذهنم را مشغول کرده بود: اینکه آنچه انسان را «انسان» میسازد، نه عقل و تکنولوژی و تمدن، بلکه محبت بیچشمداشت است. نخستین بار وقتی با پژوهشی باستانشناسی مواجه شدم، این نگاه در من شکل گرفت. در آن تحقیق، جسد یخزدهی انسانی متعلق به دوران نخستین کشف شده بود که سالها پیش از مرگش تمام دندانهایش را از دست داده بود. تنها توضیح ممکن این بود که فرد دیگری سالها غذا را برای او میجویده و به دهانش میگذاشته؛ حرکتی صرفاً از سر محبت، نه منفعت. این نظریه میگفت اگر انسانها توان همدلی نداشتند، شاید خیلی زود منقرض میشدند. خواندن کوری مرا به یاد همان نظریه انداخت. در جهانی که انسانها کور میشوند و به سطحی پستتر از حیوانات سقوط میکنند، تنها زنی وجود دارد که همچنان میبیند. او با دل مهربان و فداکارش، باعث نجات جمعی از انسانها میشود. راز بقا، نه زور بازو بود و نه هوش، بلکه عشق بیقید و شرط این زن بود. هر جا که گروهی از شخصیتها از ارزشهای انسانی فاصله میگرفتند و به یکدیگر خیانت میکردند، نابودیشان قطعی بود. انگار تنها زمانی میتوان «زندگی» کرد که واقعاً «انسان» بود. از سوی دیگر، در آن جهان قبیح، تنها کسانی زنده ماندند که برای رنج و بودن خود، معنا یافتند. نه صرفاً تلاش برای بقا، بلکه همین یافتن معنا، نیرویی بود که آنان را به ادامه زندگی وامیداشت. این نگاه یادآور حقیقتی است که از فلسفههای اگزیستانسیالیستی نیز سر بر میآورد: انسان بدون معنا در تاریکی محض گم میشود. کوری داستانی عمیق، تأملبرانگیز و هولناک است؛ روایتی نمادین از روان جمعی در بحران. اثری که نشان میدهد انسان، در عین توانایی برای خشونت و تباهی، ظرفیت زیبایی و بخشش شگفتانگیزی نیز دارد. گاه ترسناکتر از هر کابوس، و گاه زیباتر از هر آرزو. از سویی رمان به ما نشان می دهد وقتی نظم اجتماعی از بین برود، ذات ترسناک برخی انسانها آشکار میشود. اما همینجا هم عشق، همراهی و مسئولیتپذیری بعضیها میتواند نجاتبخش باشد. مثل زن بینا که با اینکه بینایی برایش تنها یک رنج بزرگ بود و مجبور بود شاهد سقوط انسانیت باشد و رنج همه را به دوش بکشد، در عین سخاوت جلوه گر زیبایی ذات انسان ها شد. پ.ن: کوری داستانی تأویلپذیر است؛ برداشتهای متنوعی میتوان از آن داشت. تحلیل من، صرفاً برداشتی شخصی از این روایت پررمزوراز است؛ نه لزوماً همان چیزی که نویسنده در نظر داشته 2 7 ستایش فتوت 1402/4/6 یک تکه زمین کوچک الیزابت لرد 4.1 48 هيچ كدام از مايي كه در اين دوره و اين كشور زندگي مي كنيم تصويري از جنگ نداريم. جنگ مي تواند زندگي انسان ها را نابود كند. مي تواند عزيز ترين چيز هایشان را بگیرد و آنها را به فلاکت کشاند. فقط آدم هاي شجاع و قوي هستند كه جان سالم به در مي برند. و علاوه بر آن، مبارزه مي كنند. كريم، پسر نوجواني بود كه همراه خانواده و دوستانش در فلسطين زندگي مي كرد. زندگی خانواده ي كريم و باقي دوستانش، به خاطر جنگ فلسطين و سوريه سخت شده بود. در اين ميان اتفاقات زيادي برايش مي افتاد و داستان هاي زندگيشان روايت مي شد. اتفاقاتي كه حال و هواي زندگيشان در آن اوضاع را به خواننده ها نشان مي داد. موضوع کتاب بسیار جالب و جدید بود. تا به حال کتابی با این موضوع و با این طرز نگاه به جنگ نخوانده بودم. اینکه حال و هوای خانواده های فلسطینی در جنگ را گفته بود خیلی جالب بود. چون اکثر ما تصوری از وضع آنها ندارم و دوست داریم راجع به زندگیشان بیشتر بدانیم. و به نظرم این کتاب برای جواب دادن به سوال هایمان راجع به فلسطین گزینه ی مناسبی بود.همچنین اطلاعاتی که کتاب به خواننده، راجع به جنگ فلسطین و اسرائیل و نظام صهیونیست می داد بسیار جالب و مفید بودند. کتاب از نظر توصیف مکان ها بسیار قوی بود و به تمام جزئیات یک مکان کاملا می پرداخت. بیشتر ما از فضا و ظاهر فلسطین تصوری نداریم و این کتاب آن را برای خواننده شفاف می کرد. اما بعضی اوقات نویسنده زیاد به جزئیات می پرداخت و باعث خسته شدن خواننده می شد. گاهی هم توصیف بدون حرکت می شد و کمی اذیت کننده بود. یکی از نقاط ضعف کتاب این بود که شخصیت های داستان از نظر ظاهری توصیف ضعیفی داشتند و نویسنده زیاد به ظاهرشان نپرداخته بود و خواننده مجبور بود خودش آنها را تخیل کند. کاش بیشتر به ظاهر می پرداخت تا گیجی خواننده هم برطرف شود. اما از لحاظ رفتاری و نوع کاراکتر، شخصیت ها به خوبی توصیف شده بودند و این باعث شده بود که خواننده بتواند واکنش هر شخصیت را نسبت به اتفاقات حدث بزند. خواننده با شخصیت اصلی همزاد پنداری می کرد و نویسنده هم شخصیت کریم را دلنشین توصیف کرده بود. رویاپرداز بودن و امیدش به آینده، به نظرم او را در دل خواننده جا می کرد. در بعضی قسمت ها احساسات شخصیت ها مبهم بودند و نمی دانستی الان دقیقا چه احساسی دارند. یا اینکه گاهی در وسط یک اتفاق مهم و نگران کننده هیچ احساسی نداشتند و بی تفاوت بودند. نویسنده به زندگی عادی شخصیت اصلی بسیار زیاد پرداخته بود و انگار هر روزش را برای خواننده تعریف می کرد. دوست داشتم زود تر به آشفتگی و تغییر در زندگی شخصیت برسم و طولانی بودن زندگی عادی، کتاب را خسته کننده کرده بود. اما نقطه اوج داستان بسیار خوب توصیف شده بود و هیجان اتفاق به خواننده منتقل می شد.هدف شخصیت برای خواننده بسیار دیر معلوم می د و در ابتدا خواننده نمی دانست کریم چه هدفی در داستان دارد. انگار که داشتیم زندگی کریم را می خواندیم. زندگی ای معمولی اما در وسط جنگ و اتفاقاتش. توپ و تانک و تفنگ بیشتر از آن که فکرش را می کنیم می تواند در زندگی افراد نقش داشته باشد. می تواند استقلال مردم را نابود کند، ترس را به جانشان بیندازد و آزادیشان را بگیرد. برای همیشه 0 15