یادداشت ستایش فتوت

        رمان کوری روایتگر بحرانی جمعی است؛ داستانی تمثیلی که ما را به اعماق تاریک روان انسانی و لایه‌های پنهان اجتماع می‌برد. فراتر از نمادها و تحلیل‌های جامعه‌شناسانه، آن‌چه برای من از دل این روایت پر فراز و نشیب بیرون آمد، حقیقتی بود که مدت‌ها ذهنم را مشغول کرده بود: این‌که آن‌چه انسان را «انسان» می‌سازد، نه عقل و تکنولوژی و تمدن، بلکه محبت بی‌چشم‌داشت است.

نخستین بار وقتی با پژوهشی باستان‌شناسی مواجه شدم، این نگاه در من شکل گرفت. در آن تحقیق، جسد یخ‌زده‌ی انسانی متعلق به دوران نخستین کشف شده بود که سال‌ها پیش از مرگش تمام دندان‌هایش را از دست داده بود. تنها توضیح ممکن این بود که فرد دیگری سال‌ها غذا را برای او می‌جویده و به دهانش می‌گذاشته؛ حرکتی صرفاً از سر محبت، نه منفعت. این نظریه می‌گفت اگر انسان‌ها توان همدلی نداشتند، شاید خیلی زود منقرض می‌شدند.

خواندن کوری مرا به یاد همان نظریه انداخت. در جهانی که انسان‌ها کور می‌شوند و به سطحی پست‌تر از حیوانات سقوط می‌کنند، تنها زنی وجود دارد که همچنان می‌بیند. او با دل مهربان و فداکارش، باعث نجات جمعی از انسان‌ها می‌شود. راز بقا، نه زور بازو بود و نه هوش، بلکه عشق بی‌قید و شرط این زن بود. هر جا که گروهی از شخصیت‌ها از ارزش‌های انسانی فاصله می‌گرفتند و به یکدیگر خیانت می‌کردند، نابودی‌شان قطعی بود. انگار تنها زمانی می‌توان «زندگی» کرد که واقعاً «انسان» بود.

از سوی دیگر، در آن جهان قبیح، تنها کسانی زنده ماندند که برای رنج و بودن خود، معنا یافتند. نه صرفاً تلاش برای بقا، بلکه همین یافتن معنا، نیرویی بود که آنان را به ادامه زندگی وامی‌داشت. این نگاه یادآور حقیقتی است که از فلسفه‌های اگزیستانسیالیستی نیز سر بر می‌آورد: انسان بدون معنا در تاریکی محض گم می‌شود.

کوری داستانی عمیق، تأمل‌برانگیز و هولناک است؛ روایتی نمادین از روان جمعی در بحران. اثری که نشان می‌دهد انسان، در عین توانایی برای خشونت و تباهی، ظرفیت زیبایی و بخشش شگفت‌انگیزی نیز دارد. گاه ترسناک‌تر از هر کابوس، و گاه زیباتر از هر آرزو. از سویی رمان به ما نشان می دهد وقتی نظم اجتماعی از بین برود، ذات ترسناک برخی انسان‌ها آشکار می‌شود. اما همین‌جا هم عشق، همراهی و مسئولیت‌پذیری بعضی‌ها می‌تواند نجات‌بخش باشد. مثل زن بینا که با اینکه بینایی برایش تنها یک رنج بزرگ بود و مجبور بود شاهد سقوط انسانیت باشد و رنج همه را به دوش بکشد، در عین سخاوت جلوه گر زیبایی ذات انسان ها شد.

پ.ن:
کوری داستانی تأویل‌پذیر است؛ برداشت‌های متنوعی می‌توان از آن داشت. تحلیل من، صرفاً برداشتی شخصی از این روایت پررمزوراز است؛ نه لزوماً همان چیزی که نویسنده در نظر داشته
      
130

7

(0/1000)

نظرات

چقدر دقیق و موشکافانه!!

0

[انگار تنها زمانی می‌توان «زندگی» کرد که واقعاً «انسان» بود.] 
موجزترین جمله برای ترغیب به خوانش اثر! :)

0