یادداشتهای عطیّه ضرّابی (2) عطیّه ضرّابی 1401/11/3 قیدار رضا امیرخانی 4.0 139 قیدار توقعمان را از آدمها، بهخصوص مردهای اطرافمان، بالا میبرد و پایین آوردنش هم به همین راحتیها نیست.. قیدار آمده تا در این روزگار ناجوانمردی، ته دلمان خالی خالی نباشد و گاهگاهی تورقش کنیم و راه و رسم پهلوانی از او یاد بگیریم؛ هرچند که او در جملهای کوتاه اعتراف میکند که سعی دارد از مردترینِ مردان، امیرالمومنین علی علیهالسلام، دیکته بنویسد. فضاسازیهای آقای رضاامیرخانی را دوست دارم؛ از منِ او گرفته تا همین قیدار. داستان من او در گودباغچالی یکی از مناطق تهران رخ میدهد که اینروزها تبدیل به کتابخانهی سیدمرتضی شده و گاراژ قیدار، در محلات مرکزی تهران تصور شده که هنوز هم که هنوز است؛ به نام امیریه و پل امیربهادر و قزوین صدا زده میشوند. وقتی در کوچهپسکوچههای امیریه راه میروم؛ دنبال ردی از قیدار میگردم، دنبال نگاهی هرچند خیالی، که خیالم را از آدمهای منطقه راحت کند.. 0 23 عطیّه ضرّابی 1401/10/13 آوازهایم برای تو نورا حق پرست 3.7 5 من با این کتاب یاد گرفتم که عکسها پر از زندگیاند؛ که نباید ساده از کنارشان گذشت. نثر ساده و روان کتاب دست مرا میگیرد و به آشیانهی گنجشکهای شیمیاییشدهی اندیمشک میبرد و از لابهلای شاخههای درخت پرتم میکند پایین. شوق روزنامهنگار شدن به جانم میاندازد و مجابم میکند مثل مادرِ قصه، قلم از دستم نیفتد. هربار که دلم برای داستان عکسها تنگ میشود و کتاب را ورق میزنم، به قلم نورا حقپرست غبطه میخورم که این کلمات را نوشته است. کاش آوازی بلد بودم تا برایش بخوانم. 0 9