یادداشت‌های Mobina (3)

Mobina

Mobina

5 روز پیش

          در کل از خوندن بیگانه لذت بردم و تا آخر همراهش موندم، هرچند شخصیت اصلی یعنی مورسو برام غیرقابل‌درک بود.
اینکه نخوای بر طبق انتظارات جامعه و مردم رفتار کنی قابل درک و تا حدی درسته ، می‌تونم بگم به آزادی رفتاری مورسو احترام می‌ذارم، اما جایی مثل لحظه‌ی قتل، دیگه نمی‌تونستم باهاش همراه باشم.
به نظرم آزادی باید در چارچوبی باشه که آزادی و حق زندگی دیگران رو هم به رسمیت بشناسه.

مورسو درباره‌ی رهایی از بندهای جامعه حرف می‌زد، اما این قضیه با مسئولیت فرق داره.
اگه قرار باشه همه بی‌خیال باشند، چیزی برای لذت بردن هم باقی نمی‌مونه.

فکر می‌کردم با یه داستان نهیلیستی طرفم؛ چون رفتار مورسو انگار نشونه‌ی بی‌معنایی مطلق بود. اما بعد فهمیدم این‌جا با ابسوردیسم طرفیم؛ همون جایی که زندگی معنا نداره، ولی ما همچنان ادامه می‌دیم، نه با انکار، بلکه با آگاهی.

توی این اثر، نوعی لجاجتِ بی‌منطق درباره‌ی عقاید حس می‌کردم.
به‌نظرم «پوچی» یه چیز مطلق نیست؛ ما خودمون اون رو به‌وجود می‌آریم، درست مثل معنا که باید خودمون بسازیمش.


        

7

Mobina

Mobina

1404/5/8

9