کتاب درباره یه عشق ممنوعست به قول حافظ:
"یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است"
و در مورد زن ستیزی وخشونت هایی که به زنان میشه حرف میزنه
کلا عباس معروفی درباره ی درد های جامعه میگه و من قلمشو خیلی دوست دارم به نظرم بهتر از عباس معروفی کسی نمیتونه این دردارو به خوبی نشون بده.
یه بخشی از کتاب که دوسش داشتم👇
گفت: "هیچ میدانی مردها، همه مردها بچه اند."
"بچه اند؟ چرا؟"
"زنها همیشه مادرن و مردها بچه"
"تا به حال نشنیده بودم، خیال هم نمیکنم کس دیگری به این حرف معتقد باشد".
"ما مردها همیشه بچه ایم اما به زبان نمیآوریم یا شاید نمیخواهیم بگوییم که بچه ایم. اگر هم کسی حرف مرا رد کند دروغ میگوید، حتما خودش را پشت یک صورتک مخفی کرده".
"این فکر همین حالا به مغزت خطور کرد؟"
"نه، روزها وقتی سرم به کار گرم است به این چیزها فکر میکنم. مثلاً فرهاد، مجنون، پادشاه، شاعر، من، هرکس که باشد همیشه دلش میخواهد یک زن در زندگیش باشد که مدام بهش رسیدگی کند و مراقبش باشد. میگویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده است، اما پشت هیچ زنی، هرگز مردی نیست.