یادداشتهای حبیب آذرگشسب (3) حبیب آذرگشسب 1401/6/3 کودکی و نوجوانی لی یف نیکالایویچ تولستوی 5.0 1 کتاب کودکی و نوجوانی، اولین کتابی بود که از تولستوی این نویسنده قدرتمند روسی مطالعه کردم. کتاب بینظیری بود. فضاسازی جالبی داشت و خودم رو جای شخصیتهاش میذاشتم و باهاشون زندگی میکردم موقع خواندنش. نثر ساده و زیبایی داره و روانه. برای افرادی که تازه مطالعه کتاب رو شروع کردم کتاب جذابی میتونه باشه؛ اما توصیه میکنم قبلش یادداشت طاقچه در مورد اسامی روسی رو بخونید تا راحتتر باهاشون کنار بیاید. 0 2 حبیب آذرگشسب 1401/6/1 قلعه حیوانات جورج اورول 4.2 325 وقتی کلاس پنجم بودم، معلم کلاس پنجمم اتفاقی توی صحبتهامون این کتاب رو معرفی کرد و البته گفت الان نخونش. من هم که عموما به این جور توصیهها که کی فلان کتاب رو باید بخونم بیتوجه بودم و هستم همین الانشم، خوندمش. بینظیر بود. جدا از شیوه نوشتاری منحصر به فرد و جذابی که جورج اورول داره، ایده داستانی خیلی جذاب بود یا بهتره بگیم خیلی ملموس بود؛ انقلابی رخ داده و بعد، شعارهای اولیهاش را تغییر میدهند و میشود چیزی بدتر از وضعیتی که موجب شده تا اون انقلاب رخ بده. وضعیتی که مشابهاش را کم و بیش در خیلی از زمینهها دیدهایم، میبینیم و یحتمل خواهیم دید. داستان کتاب یک بخشهایی داره که برای من خنده دار هم بود. بخشهایی مثل تغییر شعار مرغها که در ابتدا «دو پا بد، چهارپا خوب » بود و در آخرش تبدیل شد به «چهارپا خوب، دوپا خوبتر». در حالی که اغلب موجودات دیگر حتی یادشون نمیاومد که اون منشور اولیه و شعارهای دیگه چی بوده! به طور کلی برای کسانی که تاریخ معاصر ایران رو خوندن این کتاب موارد آشنا مشابهای داره که به نوبه خودشون خیلی جذابند. 1 12 حبیب آذرگشسب 1401/6/1 رستاخیز لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 23 برای اینکه بتونم یک بار کامل این کتاب رو بخونم سه بار تلاش کردم. یک بار وقتی کلاس چهارم بودم. یادمه اون زمان با اسمهاش خیلی مشکل داشتم و معنی خیلی از کلمات رو نمیفهمیدم. پس ولش کردم و رفتم سراغ کلبه عمو تم. اما دو سال بعد، وقتی برگشتم دیگه مشکلات قبلی رو نداشتم. اسمها رو به لطف داستانهای کوتاهی که از تولستوی یک کتاب قطور با نام تمشک خوندم عادت کرده بودم بهش و کلماتم، خب هم لغتنامهی بزرگ دهخدا کنارم بود و هم دایره واژگانیم خیلی پربار تر بود. اما باز هم تا صفحه ۴۰۰ بیشتر نخوندم. چون دیگه از متن عادی و قابل پیشبینیش خسته شده بودم. دیگه مشخص بود میخواد چی بشه. یعنی میدونستی آخرش داستان با چه شکلی تموم میشه. حالا یا دقیقا اون شکلی که نخلیدوف میخواست یا یکم متفاوتتر. بنابراین باز هم رهاش کردم تا کلاس هفتم. این بار به لطف ویکی پدیا یک پیش زمینه بهتر در مورد کتاب داشتم: میدونستم که تولستوی چه اهدافی از نوشتنش داشته. بنابراین اون حس کسل کننده بودن داستان از بین رفته بود. کامل خوندمش بالاخره و بعد اون هم چندین بار دیگه مطالعهاش کردم. داستان کتاب، به نوعی یکم از شکل داستانیش خارج میشه. تولستوی در اواسط کتاب خودش رو دیگه راوی نمیبینه. بلکه یک پند دهنده میبینه که با استفاده از ادبیات میخواد جامعه رو نقد و برای اصلاحش تلاش کنه و دقیقا، همینجای داستان جذاب میشه. جایی که ما با تفکرات قدیمی نخلیدوف، تفکرات فعلیش و تلاشهاش رو به رو میشیم. در کل اگه بخوام نظرم رو کوتاهتر بگم، یک کتاب بینظیره با یک محتوای خاص و جالب که ارزش چندبار خوندن دقیق رو داره؛ اما توصیه میکنم اگر قبلش از تولستوی یا نویسندگان روسی دیگه کتابی نخوندین برای اولین کتاب روسیهای به سراغ داستانهای کوتاهتری از چخوف یا خود تولستوی یا حتی داستایفسکی برید. 0 9