یادداشت

رستاخیز
        برای اینکه بتونم یک بار کامل این کتاب رو بخونم سه بار تلاش کردم. یک بار وقتی کلاس چهارم بودم. یادمه اون زمان با اسم‌هاش خیلی مشکل داشتم و معنی خیلی از کلمات رو نمی‌فهمیدم. پس ولش کردم و رفتم سراغ کلبه عمو تم. اما دو سال بعد، وقتی برگشتم دیگه مشکلات قبلی رو نداشتم. اسم‌ها رو به لطف داستان‌های کوتاهی که از تولستوی یک کتاب قطور با نام تمشک خوندم عادت کرده بودم بهش و کلماتم، خب هم لغتنامه‌ی بزرگ دهخدا کنارم بود و هم دایره واژگانیم خیلی پربار تر بود. اما باز هم تا صفحه ۴۰۰ بیشتر نخوندم. چون دیگه از متن عادی و قابل پیش‌بینیش خسته شده بودم. دیگه مشخص بود میخواد چی بشه. یعنی می‌دونستی آخرش داستان با چه شکلی تموم‌ می‌شه. حالا یا  دقیقا اون شکلی که نخلیدوف می‌خواست یا یکم متفاوت‌تر.
بنابراین باز هم رهاش کردم تا کلاس هفتم. این بار به لطف ویکی پدیا یک پیش زمینه بهتر در مورد کتاب داشتم: میدونستم که تولستوی چه اهدافی از نوشتنش داشته. بنابراین اون حس کسل کننده بودن داستان از بین رفته بود. کامل خوندمش بالاخره و بعد اون هم چندین بار دیگه مطالعه‌اش کردم.
داستان کتاب، به نوعی یکم از شکل داستانیش خارج میشه. تولستوی  در اواسط کتاب خودش رو دیگه راوی نمی‌بینه. بلکه یک پند دهنده می‌بینه که با استفاده از ادبیات میخواد جامعه رو نقد و برای اصلاحش تلاش کنه و دقیقا، همین‌جای داستان جذاب میشه. جایی که ما با تفکرات قدیمی نخلیدوف، تفکرات فعلیش و تلاش‌هاش رو به رو می‌شیم.
در کل اگه بخوام نظرم رو کوتاه‌تر بگم، یک کتاب بی‌نظیره با یک محتوای خاص و جالب که ارزش چندبار خوندن دقیق رو داره؛ اما توصیه میکنم اگر قبلش از تولستوی یا نویسندگان روسی دیگه کتابی نخوندین برای اولین کتاب روسیه‌ای به سراغ داستان‌های کوتاه‌تری از چخوف یا خود تولستوی یا حتی داستایفسکی برید.
      
7

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.