یادداشت‌های فندق (4)

          من کلا ادبیات را بیشتر به صورت متن میخوانم... و اولین تجربم از ادبیات به صورت نثر بود.. و باید بگم تجربه فوق العاده ای بود
البته این که شاعر فروغ فرخزاد بوده هم بی تاثیر در این زیبایی نبوده.. خانم فروغ فرخزاد به طرز باور نکردنی ای در شعر ها غمگین بوده.. ولی این ترکیب ادبیات و این محزونی.. باعث شده که این شعر ها بسیار بسیار با احساس و معنا دار نوشته بشه.. و این هم باید گفته بشه که"به درستی از خانم فروغ فرخزاد یاد نشده"موقعی که داشتم این شعرها این احساس های ادبی را میخواندم.. با خودم میگفتم که چرا نباید از این شعر ها و از این شاعر مئاثر ایرانی در کتاب درسی بچه ها یاد بشه... این شعر ها به صورت کاملا واقعی ما را با دنیای اطراف اشنا میکنه.. شعر حلقه از این دیوان اشعار واقعا من را متأثر کرد.. و شعر هایی امیخته با غم و واقعیت.. و این  دلیل هم هست که حتی اگر همه ی این ها واقعیت بود ولی چون با نثر غمگین نوشته شده بود دید ما را به دنیا تعییر میداد یا بهتره بگم غم انگیز بود.... البته این هم بگم که از این نگاه و دید خانم فرخزاد به دنیا واقعا برای مدتی غمگین بودم؛ چرا که این کتاب به علت بیان واقعیت به این صورت باعث میشه ما دیدمون رو به دنیا تعییر بدیم.. در کل این برای اولین تجربه من عالی بود.. 
        

          زمانی که داشتم این کتاب را میخواندم متوجه گذر زمان نشدم و شاید بخاطر این بود که کتاب را از زمانم ارزشمند تر می دانم.. من هیچ وقت در تمام عمرم کتاب عاشقانه که هم درد را بتواند خوب بیان کند هم احساس را نخوانده بودم.. و الان واقعا با خودم میگم چقدر خوب شد وقتی رفتم میان انبوهی از قفسه ی کتاب ها این کتاب را برداشتم. این کتاب مخلوطی از احساس غم و درد یا عشق بود..و احساس همدلی این دو نفر انقدر زیاد بود و بسیار همدیگر را درک میکردند چرا که نقطه اشتراک انها درد بود. تنها چیزی که میتونم راجبش بگم این بود که یکی از بهترین عاشقانه هایی بود که خواندم. 
جمله از کتاب: 
(اتفاق های بد بخاطر این نمی افته که مردم حقشونه. اصلا کار دنیا این جوری نیست. فقط... زندگی همینه. و علی رغم اینکه ما کی هستیم و چی هستیم؛ باید نقشی که بهمون داده شده را قبول کنیم؛ و رو به جلو حرکت کنیم. و ایمان داشته باشیم که ماجراجویی ما هدفی دارد) 
        

          خب یک کتاب دیگر هم تمام شد.. شاید بهتر است بگم یک داستان دیگر یا زندگی دیگر... این داستان برایم فقط معنای یک نوشته رو چند تکه کاغذ را نداشتـ. شاید بهتر است بگم این داستان جوری بود که من با هر نوشته و با هر خط احساس میکردم. احساس غم شادی.. شاید کمتر کتاب هایی هستن که این احساس را به خواننده به صورت جزیل وارد میکند... خب من بیشتر غم این کتاب را احساس کردم وقتی متوجه شدم این داستان بر گرفته از یک مستند است؛ و این مستند را به یک کتاب تبدیل کردند.. و نویسنده واقعا قلم خوبی داشته.. چرا که چیز هایی که در مستند گفته نشده را با احساس خود به کتاب افزوده. در کل اگر به دنبال یک کتاب با ژانر غمگین و امیخته با واقعیت هستید کتاب (یک دقیقه بعد از نیمه شب) قطعا انتخاب خوبیه. 
        

          خب اول بخوام بگم این کتاب به نظرم یکم گیج کننده بود. بخاطر اینکه اول ساختن چند تا شخصیت تو یه کتاب و دادن محتوای شخصیتی یکم کار دشواری هست و بخاطر همین به نظرم این کتاب یکم من را سردرگم میکند چرا که بیشتر از دادن محتوای شخصیتی درحال بیان محیط و فضای داستان بود و خب این به نظرم یکم کسل کننده بود. ولی در کل به نظرم کتابی بود که ارزش خواندن داشت بخاطر اینکه کتابی با ارزش معنایی با زندگی چهار گربه از دید  گربه ها و صاحب هاشون؛ درواقع نگاه از دید شخصیت ها در این کتاب خوب بیان شده بود؛ انگار که من داشتم اون داستان را از سر میگذراندم و زندگی میکردم. در اخر  این کتاب واقعا برام تجربه جالبی بود نویسنده قلم خاصی داشت و ارزش بیان فضای این داستان برام مثل بیان یه خاطره خوب همراه با کمی سردرگمی هست.