یادداشتهای نرگس جلیل (2) نرگس جلیل 5 روز پیش یادداشت های بغداد: روز نوشته های زنی در جنگ و تبعید (1991-2003) نهی راضی 3.4 14 «یادداشتهای بغداد» از چشم من عراق فقط مدفن و زیارتگاه شش امام معصوم بود. عراقی هم فقط آن خانمهای چادری و مردهای دشداشه پوشی که توی صحن و حرم و شارع امام علی میدیدم. وقتی هم که آمریکا به عراق حمله کرد خیلی بچه بودم. فقط خاطرم هست که اول بوش تهدید کرد. بعد تلویزیون صدام را نشان داد که دارد از تسلیحات نظامی شان بازدید میکند و آمادهٔ دفاع میشود. چند صباح بعد فهمیدم عراق تا مرز نابودی پیش رفته. آن تصویرهای صدام با سر و ریش بلند که بعد از مدتها پیدایش کرده بودند و میخواستند اعدامش کنند هم توی ذهنم بود و مثل همهٔ ایرانیها دلم خنک شده بود. فقط همین. اما یادداشتهای بغداد تصویر دیگری از عراق و حملهٔ آمریکا یا به قول نها نبرد خلیج فارس به من داد. نها، زنی از خانوادهای متمول و صاحب منصب، که نقاش و مجسمه ساز است. در غرب و هندوستان بزرگ شده و مسلمانیِ چفت و بست داری هم ندارد. در فصلهای اول کتاب تو فکر میکنی اصلا یک مهاجر است که دارد جنگ را از بالا به پایین نگاه میکند و لابه لای زندگی خودش آن را تعریف میکند. بعضی وقتها کنجکاوی از زندگی نُها و بعضی وقتها دنبال کردن ماجرای جنگ تو را وادار میکند کتاب را بخوانی. بعضی وقتها لجت میگیرد که اینقدر سرد و بی طرف است. حتی وقتی اسم ایران را خدشه دار میکند، میخواهی بروی و با او دست به یقه شوی. انگار از سر همان بی تفاوتی هر چه شنیده را فقط نوشته. اما نُهای فصل آخر، دیگر آن زن خوش گذران و بی تفاوت نیست. مدام اخبار را از هر منبعی که میتواند دنبال میکند و درد انسانیت را به دوش میکشد. او حتی دیگر نسبت به جنایات اسرائیل علیه لبنان و فلسطین هم بیتفاوت نیست. حزب الله را تحسین میکند و نفرت از آمریکا توی سخنش موج میزند. آنقدر که کتاب را با این عبارات تمام میکند: «امید به مردم دنیاست که علیه این جنگ تظاهرات میکنند. تظاهرات میکنند و تظاهرات میکنند. آنها هستند که به ما امید و قدرت به آینده میدهند.» یادداشتهای بغداد همینطور قطره قطره و روز به روز با جنگ جلو میرود تا شاید کمی از آنچه بر سر عراق و مردمش آمد برای خواننده روشن کند. بمباران، تحریمهای کشنده، آلودگی غذا و منابع طبیعی به سلاحهای شیمیایی و هزار چیز دیگر. اما قضیه به آن تلخیها که فکر میکنیم روایت نمیشود. نویسنده تقریبا در تمام بخشها قلمویش را در رنگ سبز چمنی میچرخاند و برای بیان هر واقعیتی، بخشی از طبیعت را برای ما تصویر میکند. گاهی از ماجرای سگش، سالوادور دالی، میگوید و گاهی عقربی، نماد سرطان خودش میشود. یادداشتهای بغداد را باید مثل هر کتابی با چشمهای باز خواند و درست قضاوت کرد. نها حرفهای زیادی برای گفتن دارد، حرفهایی که در هم اند و باید از سرند نگاه خواننده عبور کنند. 0 2 نرگس جلیل 1404/2/15 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.1 85 خواندن هفت روایت، مثل این میماند که امام موسی را با پیراهن و شلوار سفید خانگی ببینی، بدون عبا و عمامه. انگار توی یک عکس خانوادگی نشسته باشد و ملیحه صدر روی زانویش بخندد. آقا موسی هم مثل همهٔ باباها با لبخند به ته تغاریاش زل بزند. اصلاً همین است، هفت روایت امام موسی صدر را برای آدم به یک آقا موسی تبدیل میکند. کنار زن و بچهاش پدر میشود، شوهر میشود. کنار خواهر و برادرش، برادر و برای پدرش، بهترین پسر که آخرهای عمر پرستاریاش را کرده. میشود نام امام موسی صدر را توی گوگل جستجو کرد و فهمید او برای لبنان چه مرد بزرگی بوده است. ولی هفت روایت از کنار این کار های بزرگ عبور کرده و ما را میبرد توی خانهاش. مهربانیاش را میبینی، سیلیاش را به پسرش میبینی. و نگاهی که آقا موسی به زنها داشت. نگاهی که در آن سالهای یک جامعهٔ عربی، برای خودش تک بود، پیشتاز بود. فلانی تو باید حتما درس بخوانی، فلانی چه خوب است که تو رانندگی میکنی. اون این طور، زنها و دخترهای اطرافش را باور داشت. هفت روایت، با آن عکسهای راه راهی که اول هر فصل از آقا موسی دارد، به آدم میفهماند که باطن آقا موسی، که اخلاقش از ظاهر بلند بالا و صورت زیبایش هم دلفریبتر است. 1 10