یادداشت نرگس جلیل

        
خواندن هفت روایت، مثل این می‌ماند که امام موسی را با پیراهن و شلوار سفید خانگی ببینی، بدون عبا و عمامه. انگار توی یک عکس خانوادگی نشسته باشد و ملیحه صدر روی زانویش بخندد. آقا موسی هم مثل همهٔ باباها با لبخند به ته تغاری‌اش زل بزند. اصلاً همین است، هفت روایت امام موسی صدر را برای آدم به یک آقا موسی تبدیل می‌کند. کنار زن و بچه‌اش پدر می‌شود، شوهر می‌شود. کنار خواهر و برادرش، برادر و برای پدرش، بهترین پسر که آخرهای عمر پرستاری‌اش را کرده. می‌شود نام امام موسی صدر را توی گوگل جستجو کرد و فهمید او برای لبنان چه مرد بزرگی بوده است. ولی هفت روایت از کنار این کار های بزرگ عبور کرده و ما را می‌برد توی خانه‌اش. مهربانی‌اش را می‌بینی، سیلی‌اش را به پسرش می‌بینی. و نگاهی که آقا موسی به زن‌ها داشت. نگاهی که در آن سال‌های یک جامعهٔ عربی، برای خودش تک بود، پیشتاز بود. فلانی تو باید حتما درس بخوانی، فلانی چه خوب است که تو رانندگی می‌کنی. اون این طور، زن‌ها و دخترهای اطرافش را باور داشت. 

هفت روایت، با آن عکس‌های راه راهی که اول هر فصل از آقا موسی دارد، به آدم می‌فهماند که باطن آقا موسی، که اخلاقش از ظاهر بلند بالا و صورت زیبایش هم دلفریب‌تر است. 


      
62

10

(0/1000)

نظرات

مثل این می‌ماند که امام موسی را با پیراهن و شلوار سفید خانگی ببینی، بدون عبا و عمامه

0