یادداشت‌های گلنار :) (3)

          دانایی اندوه می‌آورد حانیه ...
        

          این کتاب مرا بیش از پیش با دنیای فلاسفه آشنا کرد.
در ابتدا فقط به خاطر اینکه به قلم نادرابراهیمی نگاشته شده شروع به خواندن کردم، اما بعد به شدت جذب شخصیت گیرای ملاصدرا شدم:)
بعد از آن بود که کتاب قلندر و قلعه را هم مطالعه کردم و لذت بردم❤️
        

          داستان کتاب درباره‌ی پسربچه‌ای بود که از خانواده‌اش جدا می‌شود و به کارگاه قالیباف خانه‌ای در تهران قدیم برده می‌شود..
فضای داستان متعلق به زمان قاجار است و محله‌های قدیمی، فی المثل محله‌ی عودلاجان و سبزه میدان آن زمان!
فضای عجیبی داشت،
شبیه بقيه‌ی کتاب‌های ترسناک نبود،
یک ترس خفیف آمیخته با هیجان و کشمکش بالا داشت.
متن روان و صفحات کاهی کتاب، تو را به دنبال خود می‌کشاند و تو آنقدر گم می‌شدی در فضای داستان که ناگهان می‌دیدی ساعت 1 نصف شب است و تو هنوز درگیر و دار کتابی!!
این کتاب را به همه‌ی نوجوانان پرشر و شور پیشنهاد میدهم :))