یادداشتهای مهدی فتحانی (3) مهدی فتحانی 4 روز پیش درباره معنی زندگی ویل دورانت 3.6 56 این کتاب سفری جذاب به قلب یکی از بنیادیترین پرسشهای بشر است: «معنای زندگی چیست». این اثر با اتفاقی عجیب آغاز میشود؛ روزی مردی نزد دکتر ویل دورانت میآید و از او دلیلی میخواهد که او را قانعکند تا خودکشی نکند. دورانت پاسخ هایی می دهد و مرد می رود. بعداز آن دورانت اقرار می کند از نتیجه و تاثیر سخنانش اطمینانی حاصل نکرده است. این مواجهه و تردید، او را به تأمل واداشت تا نامههایی به صدها شخصیت برجسته ادبیات، هنر، سیاست، ورزش و حتی یک زندانی محکوم به حبس ابد ارسال کند و از آنها بپرسد: «معنای زندگی شما چیست؟» نتیجه این مکاتبات، کتابی است که نه تنها پاسخهای متنوع و الهامبخش افراد مختلف را گردآوری کرده، بلکه تحلیلهای فلسفی دورانت را نیز در بر دارد. او معنای زندگی را در مسائل مختلف بررسی میکند و در نهایت نتیجه گیری خود را اعلام میکند. یکی از مهمترین علت هایی که این کتاب را خواندم برای جمع بندی آخر کتاب و تحلیل نویسنده کتاب بود. ویل دورانت با توجه به نگارش کتاب تاریخ تمدن در ۱۳ جلد، شخصی است که دغدغه بررسی تاریخ تمدن بشری را در سر داشته است و خواندن نتیجه گیری چنین شخصی برایم جذاب بود. به نظر شخصی من زیباترین پاسخ مربوط به زندانی محکوم به حبس ابد بود، فکرش را بکنید معنی زندگی را کسی درک کرده که همه فکر می کنند زندگی برایش بی معنی است. در مجموع می توان از این کتاب برای آشنا شدن با نگرش های مختلف استفاده کرد یا از نتیجه گیری انتهایی ویل دورانت به عنوان بذر خالص اولیه ای کمک بگیری تا درخت پربار خودت را داشته باشی، اما نمی توان این کتاب را به دو دلیل به صورت کامل با زندگی های خود تطبیق داد زیرا: ۱. مسائلی همچون دین، فرهنگ و هنر در هر کشور و منطقه ای متفاوت است و برداشت های اشخاص هم از هرکدام از آنها تفاوت دارد و این تفاوت نگرش نسبت به مسائل مختلف را باید هنگام مطالعه مد نظر قرار دهیم مثلاً اگر یک هنرمند نتوانسته است با هنری به درک معنای زندگی نزدیک شود، لزوماً عیب از هنر نیست. منظورم این است در این حیطه هایی که نام بردم جامعیت در نظر گرفته نشده و تمامی دینها، هنرها و فرهنگ ها مد نظر نبوده است. ۲. خود نویسنده اعلام می کند در نهایت یافتن معنای زندگی یک امر شخصی است و توضیحات این کتاب به درک بهتری از معنای زندگی کمک می کند و دستتان را می گیرد تا در یافتن آن تنها نباشید. راستی، معنای زندگی شما چیست؟ چه چیزی باعث می شود ادامه دهید؟ اگر ویل دورانت این نامه را برای شما میفرستاد، پاسخ شما چه بود؟ 0 22 مهدی فتحانی 1404/1/11 دور دنیا در هشتاد روز (متن کوتاه شده) ژول ورن 4.1 50 📚 معرفی کتاب 📚 این کتاب شاهکاری از ژول ورن است که شما را به سفری هیجانانگیز و پرماجرا در سراسر جهان میبرد. کتاب دور دنیا در ۸۰ روز داستان فیلیس فاگ، مردی دقیق و وقتشناس است که برای اثبات توانایی خود شرط میبندد میتواند در ۸۰ روز دور دنیا سفر کند. او همراه با خدمتکارش پاسپارتو وارد سفری پرماجرا میشود که در مسیر با چالشهای مختلفی مانند حمله سرخپوستان در آمریکا، طوفانهای دریایی و تمام شدن سوخت کشتی روبهرو میشوند. همچنین کارآگاهی به نام فیکس که فاگ را مظنون به سرقت از بانک انگلیس میداند، بهطور مداوم او را تعقیب میکند و هیجان داستان را دوچندان میکند. این داستان پر از ماجراجویی، شجاعت و غافلگیری است که خواننده را تا پایان مجذوب نگه میدارد و در پایان از مسیری که سپری کرده راضیاش می کند. 📖 تجربه شخصی 📖 تقریباً ۱۴ سال می گذرد از روزی که این کتاب را خواندم و امروز که یادداشتی درباره آن نوشتم. نمی دانم چه اتفاقی افتاد که در هیاهوی زنگ آخر روزی از روزهای جذاب دبستان، یکی از دوستانم این کتاب را به دستم داد و گفت:(( این کتاب قشنگیه، دوست داری بخونی))؟ گویی همان لحظه کتاب را تمام کرده و دوست ندارد ماجراجویی اش را با گذاشتن کتاب در قفسه کتابخانه اش تمام کند؛ می خواست مرا با خود به همان دنیایی که دیده است ببرد و با شخصیت های کتاب آشنا کند. چه لذتی بالاتر از اینکه آدم با دوست هایش برود انجا که دوست دارد و با آنها به ماجراجویی و گشت و گذار بپردازد، آن هم نه یکی دو روز در یک منطقه خاص بلکه 80 روز دور دنیا! آنقدر عنوان کتاب برایم مهیج بود و محو رنگ و لعاب جلد و حتی فونت کتاب شده بودم که با خوشحالی وصف ناپذیری ضمن تشکر، کتاب را گرفتم. در آن سن و سال ادبیات داستانی را با رمان ها و کتاب های مشهور فارسی دنبال می کردم ولی حالا اولین بار بود که کتاب مستقلی از ادبیات جهان را می خواندم. از موقعی که به خانه رسیدم کتاب را در دست داشتم تا سفرمان تمام شد. همدل و همسفر شخصیت اصلی کتاب، سوار کشتی خیال شده بودم و از سفر لذت می بردم.با کوچک ترین اتفاقی می ترسیدم که نکند دیر برگردیم یا به مقصد نرسیم و با هر وزش باد ملایمی که به صورتمان می خورد به پایان امیدوار میشدیم. حتی به یاد دارم رفته بودیم خانه پدربزرگ و نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم. آنجا دقیقاً مصداق بارز این بیت سعدی بودم: هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است خلاصه زمان را در لا به لای اتفاقات قصه سپری می کردم نه بین خطوط کتاب. آنقدر ماجراجویی کردم که بالاخره کتاب تمام شد. وقتی کتاب را از دوستم گرفتم و هنگامی که به او بازگرداندم یک کلمه را به رسم ادب و عادت تکرار کردم، ممنون! اما هر بار برایم معنی متفاوتی داشت. وقتی کتاب را می گرفتم برای معرفی یک کتاب از او تشکر کردم و وقتی باز گرداندم برای معرفی یک دنیای جدید قدردان او بودم. ادبیات داستانی در همان سن و سال ها بود که خیال را به شکل دیگری برایم به ارمغان آورده بود. هر چه می گذشت می فهمیدم دنیایی که با کتاب تجربه می شود هرگز از ذهن آدم پاک نمی شود. شاید جملات کتاب یا برخی اتفاقات را فراموش کنی اما تجربه زیسته آن روزها را هرگز! در هر تصمیمی که میگیری رد پای آن ها حس می شود. به قول حافظ: خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست از خواندن کتاب سال ها می گذرد و خیالش همیشه همراهم بوده است، نه تنها این کتاب بلکه هر کتابی که خوانده ام را زندگی کردم. امیدوارم زندگی هایمان پر از تجربه های زیستهی خوب و خیال خوش آنها باشد. 0 0 مهدی فتحانی 1404/1/7 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 174 به یاد دارم جایی خواندم ارنست همینگوی زمانی که مشغول نوشتن پیرمرد و دریا بوده است، چند بار بد حال شده و بعد از انتقالش به بیمارستان، پزشکان دلیل آن را دریازدگی تشخیص داده اند. در حالی که او در زمان نوشتن آن رمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است و مدت ها در خانه خود تنها مشغول نوشتن کتابش بوده است. دریای خشمگین، پیرمردی تنها ساحل کوچک هاوانا آرام بود، اما دور از چشم ماهیگیران، در دل آبهای خروشان ماهی بزرگی منتظر بود، ماهی باورنکردنی که تنها یک نفر جرئت روبهرو شدن با آن را داشت: سانتیاگو، پیرمردی که هشتاد و چهار روز بود حتی یک ماهی نگرفته بود. با قایقی شکسته و دلی پر از امید، به تنهایی به دریا زد. آنجا، در عمقِ آبیِ دوردست اقیانوس، ماهی عظیمی طعمهاش را گرفت و طنابش بالاخره بعد از ۸۴ روز تکان امیدوار کننده ای خورد. نبردی آغاز شد که فقط بین ماهی و پیرمرد نبود بلکه بین مرگ و زندگی، امیدواری و ناامیدی و حتی بین عقل و دل پیرمرد بود. آفتاب سوزان، دستهای زخمی، شبهای تنها در دل امواج و بعد .... ارنست همینگوی در این شاهکار، با نثری تند و تیز مثل ضربههای نیزهٔ پیرمرد، به عمق احساسات انسان میپردازد: مبارزه تا آخرین نفس، حتی وقتی همه چیز علیه توست. جمله ای از کتاب: [ انسان برای شکست آفریده نشده است. انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد. ] تمام انسان ها همین شکلی هستند. به نظرم تمام ما باید بگذاریم پیرمرد درونمان به عمق تنهایی مان برود و آن هدف نهایی خود را صید کند. آن چیزی که همیشه دنبالش بودی را در خودت پیدا می کنی، فکرش را بکن. به قول مولانا: بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی به نظرتان اگر به اعماق تنهایی خود و عمق وجود خود بروید، تا جایی پیش بروید که تا به حال نرفته اید، فکر می کنید چه چیزی منتظر شماست؟ 1 50