یادداشت مهدی فتحانی
1404/1/7
به یاد دارم جایی خواندم ارنست همینگوی زمانی که مشغول نوشتن پیرمرد و دریا بوده است، چند بار بد حال شده و بعد از انتقالش به بیمارستان، پزشکان دلیل آن را دریازدگی تشخیص داده اند. در حالی که او در زمان نوشتن آن رمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است و مدت ها در خانه خود تنها مشغول نوشتن کتابش بوده است. دریای خشمگین، پیرمردی تنها ساحل کوچک هاوانا آرام بود، اما دور از چشم ماهیگیران، در دل آبهای خروشان ماهی بزرگی منتظر بود، ماهی باورنکردنی که تنها یک نفر جرئت روبهرو شدن با آن را داشت: سانتیاگو، پیرمردی که هشتاد و چهار روز بود حتی یک ماهی نگرفته بود. با قایقی شکسته و دلی پر از امید، به تنهایی به دریا زد. آنجا، در عمقِ آبیِ دوردست اقیانوس، ماهی عظیمی طعمهاش را گرفت و طنابش بالاخره بعد از ۸۴ روز تکان امیدوار کننده ای خورد. نبردی آغاز شد که فقط بین ماهی و پیرمرد نبود بلکه بین مرگ و زندگی، امیدواری و ناامیدی و حتی بین عقل و دل پیرمرد بود. آفتاب سوزان، دستهای زخمی، شبهای تنها در دل امواج و بعد .... ارنست همینگوی در این شاهکار، با نثری تند و تیز مثل ضربههای نیزهٔ پیرمرد، به عمق احساسات انسان میپردازد: مبارزه تا آخرین نفس، حتی وقتی همه چیز علیه توست. جمله ای از کتاب: [ انسان برای شکست آفریده نشده است. انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد. ] تمام انسان ها همین شکلی هستند. به نظرم تمام ما باید بگذاریم پیرمرد درونمان به عمق تنهایی مان برود و آن هدف نهایی خود را صید کند. آن چیزی که همیشه دنبالش بودی را در خودت پیدا می کنی، فکرش را بکن. به قول مولانا: بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی به نظرتان اگر به اعماق تنهایی خود و عمق وجود خود بروید، تا جایی پیش بروید که تا به حال نرفته اید، فکر می کنید چه چیزی منتظر شماست؟
(0/1000)
رجا
1404/1/8
0