یادداشتهای شیده مبینی (2) شیده مبینی 1404/3/9 غم های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 وقتی در حین گفت و گو دست هایش را بر دستان من میگذارد و در شوق گفت و گو خود را به من نزدیک تر میکند ، نفسِ آسمانی دهان اش ، لب های مرا آغشته می سازد ،گویی طوفانی است ، من بیم دارم که هلاک شوم. 0 0 شیده مبینی 1403/5/28 برف بهاری یوکیو میشیما 4.4 5 هر خواب و رویایی به پایان می رسد . آیا این احمقانه نیست که به رغم آن که می دانیم هیچ چیز برای همیشه ادامه ندارد ، بخواهیم برای. داشتن چیزی تا ابد پافشاری کنیم ؟ .... اما این همه ،تجربه ای بود مانند مرگ ، و یا درخشش یک گوهر ، مانند زیبایی و شکوه غروب آفتاب ، که نمایاندن آن به دیگران غیر ممکن بود 0 1