یادداشت‌های Sana (7)

          کتاب رو دوست داشتم چون راوی و شخصیت اول رو دوست دارم اما هر کسی درباره کتاب ازم بپرسه یه پینوشت به علاقه و محبتم نسبت به کتاب اضافه میکنم اینکه توقع قلم جذاب حضرت آقا رو نداشته باشید.
با احترام به مترجم گرامی ولی ترجمه کتاب نتونسته لحن، جمله بندی و عبارات نغزی که از این ادیب بزرگ سراغ داریم رو حفظ کنه متاسفانه💔
        

          انتخابش به علت رضایتم از التیام بود اما متاسفانه نتونست در حد اون راضیم کنه شاید التیام توقعم رو بالا برده
        

          کتاب به شدت فکرم رو درگیر کرد حتی یه جاهایی از درک معانی جملات و مفاهیم سطرها عاجز بودم و کمک گرفتم قلم نویسنده و نگاه عرفانیش به انقلاب بسیار بدیع و درخور توجه بود، مطالب گاهی به حدی درست و به جا بود که در عجبم چطور قبل از این هیچ جایی شبیهش رو هم حتی ندیدم  اما به همون اندازه که بعضی تعابیر دست اول و پربار بود، بعضی ها هم به حدی تو رو شگفت زده میکرد که برات سوال میشد آیا این جملات همون نویسنده ای هست که صفحه قبل رو نوشته؟ و آیا واقعا نویسنده تمام صفحات فقط یک نفر بود؟یک نفر بدون تناقض فکری؟متاسفانه با وجود همه علاقه و ذوقی که برای خوندن این کتاب داشتم و در کنار نکات مثبت زیادش باید اعتراف کنم تضاد ذهنی مؤلف به شدت تو ذوقم زد به حدی که برای خوندن بعضی صفحات نمیتونستم خودم رو راضی کنم⁦:⁠-⁠\⁩
شناختی از خانم لیلی عشقی ندارم اما منی که قبل از این کتاب تا حدودی مبانی فکری آیت الله مطهری رو مطالعه کردم برام پذیرش منطق بعضی سطور کتابشون غیر عقلانی و عجیب بود. توقعم از کتاب بیشتر بود اما باز هم بد نبود.
        

          فصل اول داستان عمیقا با واقعیت و عرف جامعه فاصله داشت نه تنها برای شخص من که فکر نمیکنم برای فردی در جای دیگه ای از جهان هم چندان منطقی باشه این برخوردها به علاوه که کمی حس ناخوشایند از سیاهی زندگی و فلاکت همه شخصیتهای درگیر در داستان به آدم منتقل می کنه 
فصل دوم داستان از یک عشق یکهویی و باز هم ساده انگارانه شروع می شه و به همون سادگی تموم می شه فقط با یک سری تصویرسازی ها داستان کش پیدا می کنه البته که تصویرسازی ها در کل کتاب بعضی وقت ها کاملا درست و به جا استفاده شدن اما به ویژه تو این فصل تصویرسازی ها زاید بودن و گاهی چندین باره تکرار میشدن
فصل سوم هم علاوه بر موارد قبل یه ایراد اساسی که داشت این بود که زمان وقوع داستان اصلا مشخص نبود وقایع انگار داشت تو زمانی اتفاق می افتاد که شاید حداقل حوالی دهه هشتاد یا حتی هفتاده یعنی تصویرسازی داستان این رو منتقل می کنه اما فروش گلدونها از طریق اینستاگرام یعنی همین چند سال اخیر که فروش تو فضای مجازی رونق گرفته این لازمانی  داستان آزاردهنده س واقعا 
به طوری کلی خیلی سطحی بودن و فکر نمیکنم نکته ای رو به خواننده منتقل کنن یا ذهن رو درگیر کنن
        

          زاویه دید استاد شهید به زن و حقوق زن بسیار متفاوت، تازه و تاثیرگذار بود، این نگاه همون حلقه مفقوده ای هست که تو بیان و درک احکام و حقوق زنان از چشم خود زن ها هم دور مونده. 
ناراحتم که انقدر دیر خوندمش و خوشحالم که بالاخره خوندمش 
        

          کارل زیمر با اینکه یک روزنامه نگار هست اما زاویه دیدش به علوم زیستی بسیار بسیار جذابه زیبا می بینه و زیبا می نویسه نه فقط افرادی که تخصصی در زمینه ویروس شناسی ژنتیک و امثالهم داره، هر کسی که حتی علاقه ای به این موضوعات هم نداره با خواندن کتابهاش به این مباحث علاقه مند میشه 
کتاب واقعا عالی هست مطالب به شکل قابل فهمی به خواننده منتقل می شه و مثال هایی رو مطرح می کنه که من به شخصه با وجود خوندن مطالب تخصصی در زمینه ویروس شناسی جایی شبیهش رو ندیده بودم.
        

          کتاب برای منی که عاشقانه ها رو با کتابهای نادر ابراهیمی شروع کردم بسیار سطحی و کم معنا بود.
کتاب تو سیر روابط عاشقانه ای که سعی داشت مطرح کنه از یک الگوی خاص پیروی می کرد همین باعث می شد همه داستان ها تکراری به نظر بیان علاوه بر اون تلاش نویسنده برای خاتمه دادن به داستان ها به یک شکل، آدمو از خوندنش دلزده می کنه هیچ اتفاق جالبی تو داستان ها نمیوفته و بیشتر شبیه خلاصه و جمع بندی از چند رمان مجازی هست 
من به شخصه نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم متاسفانه کلام نویسنده به دنبال خلق ارزش و هنرنمایی ادبی نیست.