یادداشت
1403/7/15
آآآآه پل استر عزیز. هیچ وقت از خوندن کتابهاش و حرفهای خاص خودش و امضادارش خسته نمیشم. روحت شاد مرد. کتابهای پل استر از اونهاییه که هم تو ۲۰ سالگی برات جذابه و هم دهههای بعد. با ظرافتهایی خاص خودش موارد رایج تو نویسندگی یه رمان رو دور میزنه و تو شرایطی که منتظر یه روند کلیشهای هستی، با ماجرایی جدید روبهرو میشی. تیمبوکتو از اون خیلی متفاوتهاش بود. چندتا رمان خوندین که از زاویه دید یه حیوون داستان براتون روایت بشه؟ منظورم فابلهای ایزوپی و حکایتهای کلیله دمنهای نیست. حتی داستانهای جدیدتر کودکانه رو هم نمیگم. یه داستان به ظاهر رئال با آدمهایی در زمان و مکانهایی واقعی اما همه اینا رو از دریچه چشم یه سگ میبینید. سگی که باهوشه، شخصیت داره، اهل فکره، خواب میبینه و میتونه با تجربیات اندکش تصمیم بگیره. آقای بونز سگی معمولیه که نژاد خاصی هم نداره. (اینو بگم که هیچوقت نفهمیدم چرا آدما انقدر دنبال نژاد سگ و گربه هستن. واقعا مگه در کلیت فرقی میکنه؟) اون از تولهگی همراه مردی جوون به اسم ویلی بوده که شاعری شیداست. شاعری که به خاطر مشکلات روحی روانی نمیتونه زندگی نرمالی داشته باشه و بعد از مرگ مادرش خیابونخواب میشه. همه این لحظات مستر بونز همراهش بوده، گوش شنوای حرفهای ویلی بوده و اگرچه نمیتونسته باهاش حرف بزنه ولی در درونش جواب همه حرفها و احساسات و ناراحتیهای ویلی رو میداده. سگ داستان ما با ویلی آواره ولی آزاد و خوشحال بود. اما بعد ویلی شرایط متفاوتی رو از سر میگذرونه. یه جا غذای خوب داشته اما جا و خونه خوب نداشته و نمیتونسته راحت بخوابه. یه جا همه امکانات رو کامل داشته ولی اسیر بوده و قلاده و زنجیر بهش میبستن. بونز در نهایت بعد امتحان همه اینها انتخابی میکنه که شاید فقط از سگ باهوش و متفکری مثل اون برمیاد. قبلا هم گفتم از نوشتهها و داستانهای استر خوشم میاد. به بهانه یه داستان کلی حرف میزنه برات. حرفهایی که ممکنه گاهی مسئله و پرسش خودت هم بوده باشه یا ممکنه بعد کتاب بهش فکر کنی. مثلا ترجیح میدی آزاد زندگی کنی و درگیر رسوم رایج جامعه و عرف نشی اما همیشه آواره، تنها و طردشده سر کنی یا همرنگ جماعت باشی و به همون نسبت قید و بند به دست و پات باشه؟ کتاب من ۱۹۰ صفحه بود. کتابی طولانی محسوب نمیشه اما اواسط کار داشتم فکر میکردم من الان چرا باید یه کتاب بخونم که از دیدگاه یه سگ نوشته شده؟ و تازه این دیدگاه هم تا حد زیادی تخیل نویسنده است و معلوم نیست هیچ سگی اینطور فکر کنه. مخصوصا که آخرش رو هم حدس میزدم و فکر میکردم با این پایان آیا اصلا ارزش خوندن داره؟ برای همین کشش کتاب تو بخش میانی برام کم شده بود. اما کمی که پیش رفت و متوجه هدف نویسنده شدم با لذت ادامه دادم تا ببینم چطور به اون پایان معهود میرسه. ترجمه خوبی داشت. البته چند مورد سوتی داشت که مترجم از دستش دررفته بود و نشون میداد اصطلاحات رو خوب بلد نیست. اما از طرفی باید بهش خداقوت گفت که سعی کرده بود بازیهای زبانی اختصاصی استر رو درست ترجمه کنه و در موارد ناممکن، برای خواننده توضیح بده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.