یادداشت ماه آسمان 🇵🇸
1403/9/2
تمام. ۶ کتاب کنار الکس و کانر بیلی زندگی کردیم با بچههای باشگاه. به طرز عجیبی هیچ کدوم شخصیت مورد علاقهام نبودن، نه الکس در اوج توانایی و نه در اوج درد و نه کانر در اوج درد و در اوج توانایی، اعتراف میکنم که یه جاهایی از کانر خوشم آمد، همین. کتاب داستان خطی و سادهای داره و اصلا قرار نیست زیرلایه های غریبی در اختیارتون قرار بده، اما در عین سادگی با ظرافت و جذابیت نوشته شده. همیشه مجذوب المان های( نماد یا نشانه) قدیمی یا آشنا توی قصه ها بودم و هستم.اینجا هم ما با کلی از این ها طرفیم. داستان های فولکلور، افسانههای پریان و داستان های کودکان همه و همه دست به دست هم دادن و دنیایی جدید خلق کردن که همون قدری که میتونه واقعی باشه، میتونه واقعی نباشه. ضربآهنگ داستان گاهی کند و گاهی تنده، مثل همهی قصه ها گاهی نیاز داره فضا رو آروم کنه، چیزی کهاصلا رخ نمیده توصیفات طولانی وحوصلهسربره و کندی قصه ناشی از توالی زیاد اتفاقه. کتاب در نگاه اول یه داستان نوجوانانه است، که خب هست شخصیت ها دوازده ساله و در پایان گمانم شانزده سالهاند.اما ابدا کتابی نیست که یک بزرگسال غرق در دنیای جادویی و فانتزی از آن لذت نبره. کتاب قرار نیست دنیای جدیدی خلق کنه، شخصیت های جدیدی با روحیات جدیدی بسازه، قراره شما را به هر آنچه در ذهن دارید از کودکی و از گذشته پیوند بزنه. پایان بندی های کالفر در قامت نویسنده از نقاط برجسته ی مجموعه است ، قلابی در فضا رها میکرد که نمیتوانستید به آن چنگ نزنید و وارد کتاب بعدی نشید، شاید برای همین حالا که مجبور بود برای همیشه پایان سرگذشت شخصیت هاش رو رقم بزنه، اینقدر سرد از کار درآمده.... هیچ احساسی ندارم،خطوط داستان در کتاب آخر از سر اجبار یه جایی قطع شدند و تک خط باقی مانده خیلی جذاب به پایان نرسید، پایان کار الکس و کانر سرد بود، یخ بود، شور کافی را نداشت. اما فصل پایانی هم به عنوان یک پایان بندی خوب در گروه پایان خوش وخرم قرار داشت، هم به قدر کافی واقعگرایانه بود هم اجازهی ادامه دادن را در آینده به نویسنده میداد. سفیدبرفی، سیندرلا، ملکهی شیطانی، شنل قرمزی، آرتور، رامپل، رابین، پیتر و حتی هوک مزخرفی که توی قصه بودی و در مقال هوک جذابی که میشناختم، عددی نبودی، خداحافظ گمونم دلم برای شماها تنگ میشه، برای شما و دهها شخصیت جدیدی که نمیشناختم، فراگی، گلدی،خاندان چارمینگ، ترولبلا و خیلیا..... خداحافظ...
(0/1000)
نظرات
1403/9/8
گلدی لاکس همون موطلایی در داستان موطلایی و سه خرس بود. همونی که رفت خونه ی یه خانواده ی خرس و از وسایل و غذاهاشون در نبودشون استفاده کرد و... چه عکس قشنگی برای یادداشتتون گذاشتید:)
4
0
ماه آسمان 🇵🇸
1403/9/8
1