یادداشت سید محمدباقر ابراهیمی
1402/9/14
یکی از معدود کتاب های تا این مقدار تلخی که تا به حال خوانده ام... جبر، جبر، جبر، تلخی، تراژدی عجیب، ترس، عصبانیت، دویدن خون در مویرگ های سر تا به مرز انفجار برسند، بی اخلاقی، قتل، غم، غم، و غم... بیشترین مسائلی که در کتاب وجود دارند... و به دلیل وجود همین مفاهیم و اتفاقات، یکی از کتاب هایی بود که به شدت مرا به فکر میبرد و برای همین خواندن این کتاب با حجم کم، تا این حد طول کشید... نویسنده به طرز عجیبی خواننده را از معنویات و در اصل از خدا زده میکند و تو با خودت میگویی که چرا خدا این بلاها را سر پاسکوآل میآورد؟... به قدری اتفاقات داستان و نگاه فرد جبریست که جایی میگوید :«از کجا معلوم که انتقام خدا به خاطر همهی گناههایی که مرتکب شده بودم و همهی گناهانی که میبایست(!!!) مرتکب بشوم، نبوده باشد؟» این حجم از تلخی و جبر و مفلوک بودن در یک داستان را علاوه بر این که دوست ندارم، حتی درک نمیکنم... اما باید بگویم که یک جمله را بیش از قبل در ذهن من تداعی و محکم کرد که زندگی در این دنیا چیزی به جز رنج نیست...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.