یادداشت بابک قائدنیا

من این کتا
        من این کتاب را به پیشنهاد دوست و همکار عزیزی خواندم. میشائیل کُلهاس، نام کتاب و شخصیت اصلی نوولی است به نویسندگی هاینریش فون کلایست. اسب‌فروش ساده‌ای، که در ابتدا مردی عدالت‌خواه، قانون‌مدار  است و در راه احقاق‌حق خود به خشونت و آشوب متوسل می‌شود. آرک شخصیتی او از انسانی صلح‌طلب و وفادار به قانون آغاز شده و به انسانی خشمگین، سرکش و قانون‌شکن ختم می‌شود. این آرک روایی به‌وضوح نشان‌دهنده تضاد میان عدالت و قانون می‌تواند معنی شود.
👍 داستان کلهاس یکی از  بررسی‌های ادبی در موضوع عدالت انتقام‌جویانه است و البته لسیار خوب هم این کار را کرده است. کلهاس نماد فردی است که در برابر فساد قانونی می‌ایستد؛ اما این عدالت‌خواهی، سرانجام به طغیان و شورش می‌انجامد و این سووال را مطرح می‌کند که آیا پایبندی به قانون زمانی که عدالت نقض می‌شود هنوز فضیلت است؟ به گمان من، نوول "میشائیل کلهاس" با آنکه روایتی تاریخی دارد (بر اساس یک شخصیت واقعی از قرن ۱۶)، اما مرزهای میان تاریخ، فیکشن و فلسفه را  برداشته و به یک نوول فلسفی- سیاسی تبدیل می‌شود.
در رمان خواندن کتاب، شخصیت‌ها و رومان‌های مشابه مثل آنتیگونه، ژان والژان و برادران کارامازوف به ذهنم می‌آمد. همه‌ این آثار نشان می‌دهند که تقابل فرد و نظام، اخلاق و قانون، و عدالت و خشونت، موضوعی تکرارشونده اما پیچیده و متکثر در ادبیات جهان است. آنچه کلهاس را متمایز می‌کند، اصرار شخصیت بر عدالت قانونی، و سقوط تدریجی او به خشونت در نتیجه فساد سیستم قضایی است. 
برخلاف داستانی مانند بینوایان که ژان والژان از خشونت و طغيان به بخشش و آرامش می‌رسد، در اینجا شخصیت اصلی داستان هنچنان تا پایان قصه، برای عدالت می‌جنگد. 
با توجه به وظایف سازمان و درگیری خودم و همکاران با پرونده‌های قضایی مربوط به محل کار، این موضوعات برایم جالب بود. 
👎 روایت داستان بسیار خشک و غیراحساسی است و کمی شتاب در بیان داستانی از سوی نویسنده احساس می‌شود. 

👈 داستان کوتاه، زلزله در شیلی، یکی از سه داستان کوتاه از هاینریش فون کلایست در کتاب، میشائیل کُلهاس و سه داستان دیگر، است.
👍 تم اصلی این داستان را می‌توان، تقابل جامعه و طبیعت، نقد نمادین عرف و دین، همراهی خشنونت‌آمیز عدالت و خشونت در قرن نوزدهم و همچنین نقد تند معنای نیک و بد دانست. 
ساختار داستان با ضرب‌آهنگ تند، تغییرات شدید احساسی و تعلیق همراه است. ابتدا، اوج بحران با اعدام و خودکشی، سپس رهایی و بهشت موقت در طبیعت، و در نهایت سقوط به جهنم اجتماعی. 
👎 از نقاط ضعف داستان می‌توان به تیپیک بودن شخصیت‌های داستان (که البته در داستان‌های کوتاه چندان عجيب نیست)، استفاده ایزاریاز بلایای طبیعی و پایان‌بندی کمی عجولانه اشاره‌ کرد. 
      
547

32

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.