یادداشت
1402/12/11
یادش بخیر، سال 1400با پول هایی که بابابزرگ خدابیامرز، عمه و مامان و بابام به عنوان کادو تولد بهم داده بودن برای خودم چندتا کتاب خریدم که یکیش این بود. خانم معصومه صفایی توی به صرف قهوه و پیتا سفرشون به بوسنی برای شرکت در راهپیمایی "مارش میرا" رو روایت کردند. کتاب از نظر لحن برام روون بود؛ لحن خانم صفایی راد لحن یک دختر جوون مذهبی بود که فضای ذهنیش به فضای ذهنی من نزدیکه. برای همین ارتباط گرفتن با کتاب برام راحت بود. خانم صفایی راد توی این کتاب خیلی خوب بوسنی رو توصیف کردن طوری که از خوندن کتاب شرایط فرهنگی و اجتماعی حال حاضر بوسنی و هرزگوین نسبتا دستم اومد. اطلاعات تاریخی مفیدی هم لا به لای سفرنامه شون داده بودن. توصیفات از غذاها و محیط و آدم ها هم خیلی خوب بود و کاملا می تونستم اون ها رو تصور کنم. به طور کلی بیان نویسنده توی به صرف قهوه و پیتا خیلی خوبه و آنچنان آدم رو توی تجربه ش شریک می کنه که انگار خودت اون سفر رو رفتی و با آدم ها حرف زدی و توی راهپیمایی شرکت کردی و باشچارچیا رو دیدی و توی عبور از یک خیابون حال و هوای جنگ جهانی اول کاملا برات زنده شده. باشچارچیا! همین که توصیفش رو خوندم بغضم گرفت. قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق/که پر شدست جهان ز حسین سرتاسر. اما از جنبه دیگه کتاب، کتاب خیلی سختی بود برام. جنگ بوسنی و هرزگوین جنگ داخلی بوده و مثل هر جنگ داخلی دیگه ای بغرنج و پیچیده و زشت. اما فراتر از اون، جنگ بوسنی وجه سیاه و تاریکی داره. خط سیاهی که دست جنگ روی سفید ترین بخش زندگی بشر، لطافت زنانه، کشیده چنان منظره وقیح و هولناکی درست می کنه که به تن هر انسانی لرز می افته. یک زمانی توی نوجونیم می خواستم باید حکایت همه رنج ها رو بخونم چون عقیده داشتم حق هر رنجی اینه که گفته بشه و شنیده بشه و براش گریه کنن، شاید التیام پیدا کنه. سر این کتاب به غلط کردن افتاده بودم. دوست داشتم از درد و رنج این کتاب فرار کنم چون دردش درد مگوی زنانه بود.مثل درد روضه فاطمیه که برای مردا و زن ها فرق داره، این کتاب درد زنانه ای داره که نمی فهمیش مگر اینکه از دنیای یاسی رنگ دختر بودن بهش نگاه کنی. حالا فکر کن دختری هستی که لای پر قوی خونواده بزرگ شدی و یک دختر دیگه، که اونم مثل تو بزرگ شده، داره برات رنج دخترها و زن ها رو روایت می کنه. رنج و بی پناهی اون زن ها و شرم و ترس تجربه شون، شرم و ترسی که سالها حملش کردن،رنج نسل های بعدی و حرفای نگفته و گورهای ثانویه....همه رنج هایی بودن که به سختی خودم رو در معرض شنیدنش قرار دادم و باهاشون له شدم اما هنوز نمی تونم بگم درکش کردم. نمی خوام درکش کنم و نمی تونم حتی ادعا کنم که طاقت یک ساعتش رو دارم. همه این ها کار انسان بوده. مهم ترین چیزی که به خودم همیشه یادآوری می کنم اینه که ایجاد کننده اون رنج و نفرت و کثافت و سیاهی انسانی بوده که یک روزی تصمیم گرفته پست و نفرت انگیز و بی رحم باشه. این دلیل دیگه ایه که حکایت رنج بشر رو باید به خاطرش خوند؛ دیدن اون روی انسان، بلکه یک راهی پیدا کنیم برای دور موندن از تبدیل شدن به اون چیزی که افراد زیادی از نوع انسان از هر نژاد و دین و قاره ای و به هر بهانه ای بهش تبدیل شدن. از تلخی کتاب خیلی گفتم، اما به طور کلی لحن سفرنامه ای و توصیفی کتاب غلبه داره و خیلی اذیت نمی شید سرش. خیلی خیلی راحت خون تر از کتابایی مثل جنگ چهره زنانه ندارده. پ. ن:کتاب "ر" رو هم پیشنهاد می کنم بخونید. درباره یک شهید ایرانیه که توی بوسنی ماموریت داشته پ. ن:به اون هایی که این کتاب رو خوندن، بازدید ازموزه مقاومت رو پیشنهاد می کنم. یک بخش بوسنی داره که جالبه. پ.ن:الان یادم افتاد که 1400آخرین سال زندگی بابابزرگ بود و این کتابا عملا آخرین هدایای بابابزرگ به من بودن:)))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.