یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

دیروز

        ● ملکه وارد می‌شود!
آگاتا کریستی بیخودی لقب "ملکه رمان‌های جنایی" رو به دست نیاورده.
شاید فکر کنید علت این لقب، تالیف بیش از ۶۶ رمان جنایی، ۱۴ مجموعه داستان کوتاه و چند نمایشنامه باشه. یا شاید خلق شخصیت‌های جاودانه‌ای مثل هرکول پوآرو با سبیل‌های واکس‌خورده و خانم مارپل با اون چای‌خوری‌های گوگولی. یا حتی بگید به خاطر میزان فروش و محبوبیت جهانی آثارشه، چون هیچی نباشه، بعد از کتاب مقدس و شکسپیر، سومین و بیشترین تیراژ رو در تاریخ کتاب‌فروشی‌ها داره.
ولی نه! و با اینکه هر سه‌تای این حدس‌ها درسته، ولی همزمان اشتباه هم هست.
آگاتا کریستی ملکه‌ رمان‌های جنایه چون یک قدرت خاص داره که کمتر نویسنده‌ای در طول تاریخ تونسته بهش نزدیک بشه: قدرت فریب  ذهن خواننده.
اون این قدرت رو با یک مهارت اعجاب‌انگیز توی طرح معما و کاشت سرنخ‌های واقعی، ولی در عین حال هدایت ذهن خواننده به مسیر غلط، نشون می‌ده. نتیجه؟ آثارش مثل پازل‌هایی می‌شن که حتی بعد از حل شدن، خواننده با تعجب برمی‌گرده عقب و با شگفتی میگه:
اوپس! همه‌چیز که از اول جلوی چشمم بوده! 
و این تازه فقط بخشی از داستانه. چون کریستی یک کار دیگه هم کرده که به نظر من خیلی خفن‌تره، و الان می‌رسیم بهش.
فعلاً همینقدر بگم که اگر شطرنج جنایی یک رشته‌ واقی بود، آگاتا کریستی هم استاد بزرگش بود، و هم اون بازیکنی که وسط بازی، قوانین جدید اختراع می‌کرد و بقیه رو مجبور می‌کرد با همون قوانین جدید بازی کنن و آخرش هم با یک حرکت عجیب، همه رو مات می‌کرد. 

این بخش ممکنه از نظر بعضی افراد حساس، اسپویل به حساب بیاد.)

● دستیار نامرئی قاتل!
برای روشن شدن مطلب، بذارید کتابی که همین امروز تموم کردم رو مثال بزنم:
"قتل راجر آکروید"(۱۹۲۶).
کریستی توی این رمان نه‌تنها یک داستان جنایی کلاسیک نوشته، بلکه یک حرکت بی‌سابقه در ادبیات جنایی زده: دستکاری اعتماد خواننده.
تکنیک اصلیش؟ تبدیل کردن راوی به یک دستیار نامرئی برای قاتل… اون هم در حالی که خود راوی، قاتله!
تادادادااااا… (اینجا باید موسیقی تعلیق پخش شه!) دیدید چقدر خفنه؟ 

● پای همینگوی وسط داستان کریستی!
همینگوی معتقد بود: "آنچه گفته نمی‌شود، اغلب به اندازه آنچه گفته می‌شود، اهمیت دارد."
این حرف، جوهره‌ نظریه‌ "ساب‌تکست"ه. به زبان ساده یعنی چیزی که نویسنده نگفته، ولی خواننده حسش می‌کنه؛ و این حس اغلب از طریق مکث‌ها، توصیف ناقص، تضاد بین گفته‌ها و رفتار شخصیت‌ها یا انتخاب هوشمندانه‌ی واژه‌ها ساخته میشه.
همینگوی همچنین نظریه‌ی "کوه یخ" رو داشت که میگه فقط بخش کوچکی از اطلاعات باید مستقیم روی صفحه بیاد (نوک کوه یخ)، و بخش بزرگ‌تر، یعنی انگیزه‌ها، پیشینه، و حقیقت عمیق‌تر، زیر سطح آب پنهان بمونه.
عجله نکنید، ارتباط رو توضیح می‌دم. 

● اگاتاکریستی دخترِ بد ادبیات جهان!
تا قبل از انتشار "قتل راجر آکروید" یک قرارداد نانوشته بین نویسنده‌ها و خواننده‌ها وجود داشت مبنی بر اینکه راوی اول‌شخص، قرار نیست عمداً خواننده رو گمراه کنه. این به نوعی "شرافت ادبی" محسوب می‌شد.
برای مثال، نویسندگانی مثل آرتور کانن دویل (شرلوک هلمز) یا گ. ک. چسترتون (پدر براون) هیچ‌وقت به واتسون یا راوی‌های اول‌شخص‌شون حتی اگر راوی بی‌دست‌وپا یا کندذهن بود عمدا نقش فریبکار نمی‌دادن، و ما مطمئن بودیم که قصد گول زدن‌مون رو ندارن.
اما کریستی با یک حرکت سوسکی خفن این قرارداد رو نقض کرد. و جالب اینجاست که این کار رو نه با دروغ گفتن، بلکه با نگفتن انجام داد. 

● دکترِ خاموش!
کریستی توی این رمان شخصیت "دکتر شپرد" رو خلق کرد؛ راوی‌ای که استاد جمله‌های نیمه‌کاره و سکوت‌های ظاهراً بی‌اهمیته.
این سکوت‌ها از نظر تکنیکی مهم‌تر از جمله‌های کاملن، چون کریستی این‌جا به‌جای بازی با آنچه خواننده می‌بینه، با آنچه نمی‌بینه بازی می‌کنه.
نتیجه؟ خواننده خودش دست به سانسور ناخودآگاه می‌زنه و فضای خالی رو با دلایل اثبات بی‌گناهی راوی پر می‌کنه. 

● امنیت از نوع کاذب!
داستان از دید یک پزشک روستایی روایت میشه، با نثر فلت، جملات کوتاه، و تمرکز روی جزئیات روزمره.
کریستی با انتخاب این لحن، هم ریتم رو کنترل می‌کنه، هم حس امنیت کاذب ایجاد می‌کنه. این آرامش تصنعی فقط در زبان نیست؛ در ساختار صحنه‌چینی معما هم دیده میشه.
هر فصل، یک تکه ساده از پازل به نظر میاد، اما چینشش جوریه که سرنخ واقعی همیشه یک قدم عقب‌تر می‌مونه. 

● راوی غ‌ق اعتماد، نسخه‌ پرو!
دکتر شپرد هیچ‌وقت مستقیماً دروغ نمیگه، ولی حقیقت رو فشرده می‌کنه. مثل فیلمی که سکانس‌های حساسش رو قیچی کردن.
این انتخاب، یک سطح جدید از راوی غیرقابل اعتماد رو معرفی می‌کنه؛ راوی‌ای که همه‌چیز رو میگه… اما فقط تا جایی که برای خودش خطرناک نباشه.
کریستی اینجا یادمون میده اعتماد کورکورانه به راوی، یک اشتباه تکنیکیه، حتی اگر راوی خیلی هم گوگولی و دوست‌داشتنی باشه. 

● کیش و مات‌!
وقتی در پایان هویت قاتل فاش میشه، خواننده نه‌تنها شوکه میشه، بلکه حس می‌کنه یک بازی ناعادلانه رو باخته. ولی به محض بازخوانی، می‌بینه که کریستی حتی یک قانون رو هم نشکسته.
این بازی بر اساس "اطلاعات کامل، اما گزینش‌شده" طراحی شده و درواقع مظنون همه‌چیز رو گفته… به‌جز یک جمله. 

● نبوغ در طراحی کوه یخ!
نبوغ کریستی اینه که نوک کوه یخ رو طوری طراحی کرده که نه‌تنها بدیهی به نظر برسه، بلکه ما رو از جست‌وجوی بخش پنهان منصرف کنه.
اینجا با ترکیب ساب‌تکست و کوه یخ، ما داستانی می‌خونیم که در ظاهر یک معمای کلاسیکه، ولی در واقع یک عملیات روانی علیه خواننده است؛ یک بازی با اعتماد، که هر مکث و هر جمله‌‌ ناقص، بخشی از نقشه‌ی پنهانه. 

● کریستی لِول آپ می‌کند!
کریستی با این کتاب، ژانر کارآگاهی رو از یک سرگرمی خطی به یک میدان مین ادبی ارتقا داد.
نشون داد که اعتماد، می‌تونه هم سلاح باشه، هم نقطه‌ضعف.
و در نهایت، وقتی بازی تموم میشه، می‌فهمی نه‌تنها کیش و مات شدی، بلکه کل زمین بازی هم از اول مال حریف بوده و تو نخودی بودی. 

● زلزله‌ سال ۱۹۲۶!
وقتی "قتل راجر آکروید" منتشر شد، چیزی شبیه یک زلزله توی جامعه ادبیات جنایی اتفاق افتاد.
منتقدها دو دسته شدن؛ عده‌ای می‌گفتن کریستی نابغه‌ست و عده‌ای دیگه فریاد می‌زدن اون خیانتکاره.
مجله‌ی The Times Literary Supplement اون زمان نوشت:
"خانم کریستی با این اثر، بازی کارآگاهی را به میدان تازه‌ای کشانده، جایی که مرزهای اخلاقی روایت قابل بازتعریف‌اند."
ولی از اون طرف، بعضی از طرفداران ژانر حس می‌کردن کریستی با شکستن قانون اعتماد به راوی بهشون نارو زده. نامه‌هایی به ناشر رسید که لحنشون چیزی بین شوک و عصبانیت بودکه میگقت 
"ما با یک قصه‌گو وارد بازی شدیم، نه با یک شریک جرم."
این دوگانه‌ تحسین و اعتراض، خودش بخشی از تاریخ ژانر شد. بعدها حتی بعضی نویسنده‌ها مثل دوروتی ال. سایرز و آنتونی برکلی که از نویسندگان همدوره اگاتا بودن، گفتن که از نظرشون این کار خطرناک بوده، چون ممکنه باعث بی‌اعتمادی دائمی خواننده‌ها به راوی‌های اول‌شخص بشه. 

● قبل راجر آکروید اوضاع چطور بود؟
قبل از این رمان کریستی، داستان‌هایی با راوی غیرقابل اعتماد وجود داشت، اما نه در قالب معمای کارآگاهی کلاسیک.
مثلاً در "The Tell-Tale Heart" ادگار آلن پو، ما از همون اول می‌فهمیم راوی کمی نامتعادله. یا در "داستان یک دیوانه" از گای دو موپاسان، باز هم این دیوانگی واضحه.
اما هیچ‌کدوم از این آثار، اعتماد کامل خواننده رو تا این حد نمی‌ساختن که بعد ناگهان با یک افشا، این اعتماد رو نابود کنن.
کریستی اولین کسی بود که این تکنیک رو در قالب یک پازل جنایی تمام‌عیار به کار برد اونم دقیقا جایی که منطق، جزئیات و سرنخ‌ها همه واقعی هستن، ولی چینششون ما رو عمداً به بیراهه می‌بره. 

● وقتی روح کریستی حلول کرد! 
بعد از موفقیت "قتل راجر آکروید"، استفاده از راوی غیرقابل اعتماد توی داستان‌های جنایی و حتی غیرجنایی شایع‌تر شد.
نویسنده‌هایی مثل ژولیان سیمونز و پاتریشیا های‌اسمیت از این ایده الهام گرفتن و راوی‌هایی ساختن که خواننده رو تا آخرین لحظه توی تاریکی نگه می‌دارن.
حتی در ادبیات معاصر، آثاری مثل "دختری در قطار" (Paula Hawkins)
  "Gone Girl (Gillian Flynn) "
عملاً نوادگان همین تکنیک کریستی هستن فقط با پیچ‌وتاب‌های روان‌شناختی مدرن. 

● چرا حقه کریستی هنوز جواب میده؟
چون ما انسان‌ها دوست داریم اعتماد کنیم. حتی وقتی می‌دونیم ممکنه فریب بخوریم، مغزمون ترجیح میده به یک قصه‌گو باور داشته باشه.
کریستی با دکتر شپرد دقیقاً روی این نقطه‌ضعف روانی بازی کرد. او نه یک هیولای شرور، بلکه یک آدم معمولیه که اتفاقاً همسایه‌ و رفیق مقتوله. همین عادی بودنش باعث میشه هیچ‌کس بهش شک نکنه. 

● جمله‌‌ت رو قیچی‌ کن!
یکی از شاهکارهای تکنیکی این کتاب، استفاده از جمله‌های قیچی‌شده است.
دکتر شپرد جایی میگه:
"وقتی وارد اتاق شدم، آقای آکروید را دیدم که روی صندلی نشسته…"
و بعد، به‌جای گفتن ادامه‌ ماجرا (مثلاً اینکه مرده بوده یا چه صحنه‌ای دیده)، سریع میره سراغ توصیف چیزهای بی‌ربط: "…پنجره باز بود و باد پرده‌ها را تکان می‌داد."
همین جا، مغز خواننده خودش حدس می‌زنه که خب لابد چیز مهمی توی نحوه مرگ نبوده، در حالی که حقیقت برعکسشه. این همون جاییه که ساب‌تکست همینگوی با نبوغ کریستی درهم قفل میشن، سکوت‌ها و حذف‌ها، اطلاعات بیشتری از جملات کامل به ما میدن؛ البته فقط وقتی که دفعه‌ دوم داستان رو می‌خونیم! 

● بازی با خواننده بدبخت!
کریستی نه‌تنها معمای قتل رو طراحی کرده، بلکه همزمان یک بازی روانی هم راه انداخته:
○سطح اول – داستان جنایی کلاسیک: پیدا کردن قاتل.
○سطح دوم – چالش اعتماد: آیا میشه به راوی اعتماد کرد؟
○سطح سوم – خودآگاهی خواننده: وقتی فریب خورد، تازه شروع می‌کنه به پرسیدن اینکه چطور فریب خوردم؟
این سه لایه باعث میشه کتاب بعد از خوندن، توی ذهن بمونه و دوباره آدم رو وسوسه کنه که برگرده از اول بخوندش. 

● فیدبک در زمانه‌ ما!
جالبه بدونید امروزه تقریباً صد سال بعد، هنوز هم وقتی کسی "قتل راجر آکروید" رو برای اولین بار می‌خونه، همون شوک رو تجربه می‌کنه که خوانندگان ۱۹۲۶ تجربه کردن.
در لیست‌های "برترین پیچش‌های داستانی قرن" که توسط مجلاتی مثل The Guardian یا Crime Writers’ Association منتشر شده، این کتاب همیشه در رتبه‌های اول یا دومه. 

● حرف آخر (که البته تازه شروع بازیه)!
آگاتا کریستی با این کتاب، کاری کرد که دیگه نمی‌شه به هیچ راوی اول‌شخصی بدون شک نگاه کرد.
یاد داد که در ادبیات، اعتماد یک قرارداد مقدس نیست، بلکه می‌تونه یک تله باشه.
و این‌جوری شد که "ملکه رمان‌های جنایی" فقط به خاطر تعداد کتاب‌ها یا فروش نجومی‌اش ملکه نشد!
پس دفعه‌ بعد که یک راوی مهربون، خوش‌مشرب و ظاهراً بی‌خطر برات قصه تعریف کرد، یاد کریستی بیفت… و حواست باشه شاید وسط قصه، قوانین بازی رو عوض کنه و تو رو روی یک مین ادبی بذاره.


      
457

34

(0/1000)

نظرات

Fateme.j

Fateme.j

22 ساعت پیش

واو! کم کم دارم ناراحت میشم که چرا تا به حال از آگاتا کریستی نخوندم؛ با خوندن این ریویو دیگه واجب شد برام سراغش.
2

1

dream.m

dream.m

21 ساعت پیش

مرسی که ریویوو رو خوندی😍😍
این کتابم جزو آثار تاپ خانم کریستی هستش. بنظرم حتی اگه تصمیم نداشته باشی همه آثار ایشون رو بخونی، این کتاب و ده بچه زنگی رو بخون 

1

ممنونم از توصیه❤️ حتما میرم سراغشون
@dream.m 

0

فاطمه

فاطمه

20 ساعت پیش

چه ریویوی جذاب و کاملی 🤩 به بهترین شکل ممکن حق کتاب رو ادا کردین و اون بخش که به جمله‌ی همینگوی اشاره کردین و ردپاش تو این اثر، عالی بود...
چیزی که آگاتا کریستی رو برای من خیلی خاص می‌کنه،  علاوه بر اینکه همیشه تو آثارش  fair play رو  با مخاطب رعایت می‌کنه :) ، اینه که ذهن خواننده رو مثل یه بازیکن حرفه‌ایِ شطرنج کنترل می‌کنه، درواقع هر حرکتش حساب شده‌س حتی وقتی اون حرکت بنظر عادی میاد؛ دقیقا مثل همین  جمله‌های قیچی شده و سکوت‌هایی که اینجا بکار برده و شما به درستی بهش اشاره کردین.
1

1

dream.m

dream.m

18 ساعت پیش

ممنونم ازت و لطفت🥰🥰
دقیقا همینطوره که میگه، و همین تسلط و قدرت باعث شده هنوز بعد صد سال کتابهاش همچنان در اوج و جذاب و شوکه کننده باشن 

1

محمدهادی :)

محمدهادی :)

13 ساعت پیش

👌🏻👌🏻👌🏻
مصداق اعظم ریویو‌هایی که سرشون به تنشون می‌ارزه
ولی کاش واسم اسپویل نمیشد :")
1

1

dream.m

dream.m

11 ساعت پیش

ممنونم از نظر لطفتون🥰🥰
متأسفانه بله با همه تلاشی که داشتم، یه بی‌دقتی کردم و هشدار رو جای نامناسبی گذاشته بودم. بعداز فرمایش شما اصلاح کردم💫💫🙌 

1