یادداشت راضیه.الف

📌داستانی
        📌داستانی درباره اینکه چرا و چگونه باید از مرغ های مینا محافظت کرد، حتی اگر همه بخواهند جان آنها را بگیرند....مرغ های مینا که فقط زیبا آواز میخوانند و به کسی آسیب نمی رسانند

این کتاب چندین مرغ مینای انسانی دارد.... مِیکوم جامعه ایست که هر کسی که متفاوت است طرد میکند به خاطر نژاد، ارتباط نزدیک با غیرسفیدپوستان و حتی سفیدپوستانی که رفتاری متفاوت از خود نشان میدهند....

در میانه این جامعه آتیکوس، وکیلی حدود ۵۰ ۶۰ ساله با شجاعت و پایداری به حفاظت از اخلاقیات و مرغ های مینا میپردازد. او که پدر دو فرزند به نام های جیم و اسکات است، همسر خود را از دست داده است. کتاب از زبان دختر کوچک او، اسکات، روایت میشود.

اوایل کتاب با ماجراجویی های شیرین و بامزه اسکات و جیم میگذرد و، با لحنی صمیمی و طنازی ای زیرکانه، جامعه خیالی میکوم در ایالت آلاباما و خانواده های شاخص معرفی میشوند. حوادث را با دقت دنبال کنید؛ برای درک بهتر کتاب به آنها نیاز خواهید داشت!

داستان در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵، دوران رکود بزرگ اقتصادی، میگذرد. با وجود گذشت دهه ها از جنگ داخلی آمریکا و شکست جنوب، ایالات جنوبی هنوز درگیر فقر، نژادپرستی و تبعیض نژادی هستند.

ما به همراه اسکات با دیدی بدون غرض نژادپرستی و ناعدالتی را میبینیم، شرارت های موجود در جامعه را درک کرده و با حائل های نامرئی ای که بین عده ای و عدالت جا خوش کرده آشنا میشویم. به نحوی از کودکی معصوم به آگاهی اجتماعی میرسیم‌.

شخصیت های آتیکوس و بو رادلی مورد علاقه های من اند. 

آتیکوس پدری نمونه است، متد تربیتی خاص خود را دارد و در جامعه سنتی میکوم و با وجود مخالفت های خواهرش الکساندرا، به فرزندانش حق پرسشگری و بیان عقیده را داده و همواره با صداقت به سوالات آنها جواب میدهد. به فرزندانش می آموزد که برای درک یک نفر باید از دیدگاه او به مسائل نگاه کنی، شجاعت یعنی حتی اگر از پیش میدانی که شکست میخوری باز هم شروع میکنی... 

هارپر لی شخصیت بو رادلی را مرموز و جذاب خلق میکند. انزوا و سرنوشت او همیشه برایم سوال بود؛ هرچند به همهٔ پرسشها پاسخ داده نشد، اما رخدادهای شگفت انگیزی در پایان داشت!   

اغلب شخصیت های زن سطحی و منفعل یا سختگیر و سنتی تصویر سده اند. همچنین سیاه پوستان نیز صدای رسایی در کتاب نداشتند و تمرکز داستان بر مبارزه سفیدپوستان عدالت خواه برای آنهاست.

پایان کتاب برایم هیجان انگیز و کمی عجیب بود...

📌تصویر: نقشه ای تقریبی از میکوم

🌀نکات جالب برای من، شاید کمی اسپویل:
پس از دادگاه تام، وقتی سیاهپوستان برای آتیکوس هدیه آوردند، به این فکر کردم: گاهی فکر میکنی تلاشت بیفایده بوده، ولی همان تلاش کوچک برای دیگری ارزشمند است. پس حتی اقدامات ناچیز در راه اخلاق را دست کم نگیرید.  

واقعا اون بخشش که تازه توی میکوم برف اومده بود رو دوست داشتم، جالبه افرادی هستن که به ندرت برف میبینن. خدا رو شکر به خاطر کشور چهارفصلمون، لذت دیدن برف چیزیه که شاید گاهی ارزشمندیش فراموشمون بشه.

وقتی اسکات آخر کتاب متوجه بو رادلی شد و فهمید که ناجیشون اون بوده حقیقتا صحنه احساسی ای بود....دلم خیلی برای زندگیش سوخت.

      
137

28

(0/1000)

نظرات

احسنت به شما 🎉👏👏👏
1

1

ممنون از شما🌱🪐 

1