یادداشت امیرمحمد سالاروند

        این فیلم‌نامه بر خلاف اغلب متن‌های تاریخی-اساطیری بیضایی فاقد روایت شخصی اوست. نقش بیضایی همین قدر است که خودش را جای فردوسی نشانده و مصائبش را با مصائب او در هم آمیخته و شاهنامه را متنی برآمده از زندگی فردوسی دانسته است. جز این، حرف‌هایی که همه جا هست را اینجا هم می‌توانید پیدا کنید؛ فردوسی ناجی زبان فارسی و فرهنگ ایران است، در برابر حاکمانی ستمگر و عالمانی آزارگر  و مردمانی بی‌مهر؛ آینه‌گردانی که مردمان را به تماشا دعوت می‌کند و مردمانی که بیزار از تماشای خویش -از ترس سایه‌ی مسلط حاکمان- روی برمی‌گردانند.

 در میان مرگ فردوسی، زندگانی او را هم مرور می‌کنیم و مدام به داستان‌های شاهنامه برمی‌گردیم. من این حجم از رفت و آمد و ارجاع به داستان‌های شاهنامه را نمی‌فهمم. یعنی هرچه خواستم فیلم را برای خودم مجسم کنم این همه رفت و آمد و یک تکه سیاوش و پشت سرش سهراب و از آن طرف رودابه و … اذیتم می‌کرد. اما همین که دردسرهای اجرایی سد راه تخیل نشده و بیضایی جرئت کرده، قلم بر کاغذ گذاشته و آنچه را دوست داشته، لااقل روی صفحه سفید کاغذ، ساخته به نظرم ستایش‌برانگیز است.

فقدان روایت شخصی و بازگویی مشهورات شأن بیضایی نیست. کاش همانطور که ضحاکِ بیضایی و آرشِ بیضایی و هزار و یک شبِ بیضایی را خوانده‌ایم می‌شد فردوسیِ بیضایی را هم بخوانیم یا ببینیم. فردوسیِ بیضایی، نه فردوسیِ رایج در عصر ما.

این فیلمنامه را در خرابه‌های توس شروع کردم. به قول دوستی انگار همین هفته‌ی پیش مغول به توس حمله کرده …
      
230

15

(0/1000)

نظرات

خرابه‌های توس 💔💔

2