یادداشت عطیه عیار

                قبل از هر چیز یه صلواتی برای مرحوم خلیل ساحوری بفرستین. خداوند رحمتش کنه که انقدر اهل حق بود. 

صفحه نویسنده رو تو اینستاگرام مدتیه دنبال می‌کنم. بعد ماجرای هفت اکتبر در خلال پست‌هاش متوجه شدم کتاب نوشته در رابطه با خانمی اهل غزه. اول تصور کردم داستان نوشته ولی بیشتر یه روایته. برای همین نمیشه از نظر داستانی و تکنیک‌های نویسندگی بهش امتیاز داد. از منظر اصول داستانی نه شخصیت‌پردازی داره، نه تصویرسازی، نه تعلیق درست و نه فراز و فرودی دوست‌داشتنی.
برای همین و به خاطر همین تصور ابتدایی اشتباهم، از اواسط کتاب، کشش و ذوق اولیه رو برای ادامه نداشتم. نمی‌دونم چرا طول کشید تا بفهمم رمان دستم نیست و دارم گزارش یه ماجرای واقعی رو می‌خونم که از اخبار حوادث روزنامه‌ای یا گزارش‌های نهایتا دو صفحه‌ای مجله‌های خانواده خیلی طولانی‌تره و طبیعتا سر و شکل کتاب گرفته. بعد درک این مسئله، با رغبت بیشتری ادامه دادم و دو ساعته تمومش کردم.

در تمام مدت مطالعه ناخودآگاه با کتاب "آن دختر یهودی" مقایسه‌اش می‌کردم. اون کتاب هم داستانی واقعیه و اتفاقا شخصیت اصلی به خاطر عشق تغییر دین و آیین میده و تو این مسیر خیلی سختی می‌کشه. درست مثل خانم آلاء تو این کتاب. داستان زندگی آلاء هم ظرفیت این رو داشت که یه رمان بشه و با شخصیت‌پردازی درست و تصویرسازی‌های فوق‌العاده تو این دسته کتاب‌ها جا بگیره. مخصوصا که با ترجمه‌اش برای مخاطب عرب‌زبان به نوعی تبلیغ و روشنگری می‌شد درباره ایران، نقشش تو منطقه و وضعیت فلسطین، کیفیت رابطه‌اش با رژیم جعلی و قس علی‌هذا.

البته که همه این مطالب پاراگراف دوم برای مملکت ما رویایی دوره. ما تو هرچی موفق باشیم تو تبلیغ و تبیین خودمون برای خودمون و بقیه افتضاحیم. نمونه‌اش رو تو همین کتاب هم می‌خونیم که خلیل ساحوری به اتکای ایرانی‌ها دو بار سعی می‌کنه تو شیلی برنامه تبلیغ مذهب شیعه بذاره و هر دوبار طرف محترم (!) ایرانی دستش رو میذاره تو پوست گردو. 

کتاب برای کسایی که با شرایط فلسطین آشنا نیستن و زندانی بودن مردم غزه رو نمی‌فهمن اطلاعات خوبی داره. هر چند شاید مفصل نباشه. اما میشه برای کسب اطلاعات بیشتر جستجو کرد.




        
(0/1000)

نظرات

منم اوایل که شروعش کرده بودم هی ایراد میگرفتم ازش بعد یهو فهمیدم این رمان نیست و واقعیه. اصلا باورم نمیشد. سرگذشت عجیبی بود. 
راستی، خانم آلا الان با پسرش دوباره در غزه زندگی می‌کنن. کمی قبل از هفت اکتبر برگشتن اونجا
1
شاید ایراد کتاب همین بود که ننوشته بود یه روایته و نه داستان. از طرفی اولاش تصویرسازی نسبتا خوبی داشت و این ذهنیت رو ایجاد می‌کرد که داستانه.

آره می‌دونستم الان غزه‌اس. وقتی کتاب رو تموم کردم از آقای جعفری پرسیدم خبر جدید از خانم آلا چی داره. بعد هم فکر می‌کردم اگه مرحوم خلیل زنده بود الان چقدر خوشحال بود از این که شاید آزادی فلسطین نزدیکه.