یادداشت محمدرضا ایمانی
1402/5/15
4.2
2
بعد از خوندن این کتاب فهمیدم که هرودوت نه تنها پدر تاریخ نویسی بلکه پدر خیلی چیزای دیگه هم هست. از جمله مردمشناسی، سفرنامه نویسی، جغرافی و ... . کتاب خیلی مفصله و من هم به صورت منسجم نخوندمش بلکه بیشتر بخش مربوط به ایرانش برام مهم بود. گزارش کامل حداقل تو بهخوان ازش عیر ممکنه برای همین نظراتم و نکاتی که توجهم رو جلب کرد فقط به صورت تیتر وار وینویسم. ۱- با اینکه از نظر تاریخی هنوز هرودوت تو دنیای اسطورهای (میتوسی) زندگی میکنه اما کاملا مشخصه که گذار به دنیای لوگوسی شروع شده. هرودوت با اینکه همه جا از خدایان یونان نام میبره اما دیگه مثل ایلیاد هر پدیدهای رو با ارجاع به عالم خدایان معنا نمیکنه و اتفاقا به علت یابی های ماوراء الطبیعی با تردید نگاه میکنه. ۲- چیزای عجیب غریب درباره ایران زیاد میگه. بی انصافیش درباره ایران روشنه ولی این باعث شده که مترجم فارسی هم با بی انصاف باهاش برخورد کنه. یه جاهایی دوست داشتم مرحوم ثاقبفر زنده بود و بهش میگفتم بابا بلاخره دنیای باستان دنیای باستان بوده و توش گوش و دماغ میبریدن آدم هم میکشتن. هخامنشیان هم پسر پیغمبر نبودن که با عدل کامل حکومت کنن. ۳- در ادامه کمبود عناصر اساطیری تو کتاب، باید اشاره کنم که هرودوت به شدت تجربه گراست. هر جایی میره بیشتر از اینکه دنبال خدایان اون سرزمین باشه دنبال عوارض جغرافیایی، رودها و منشأهاشون، نقشه محیط و ... است. حتی وقتی به اداب مردم اون سرزمین هم میپردازه بیشتر از جنس کاری مثل مردم شناسیه تا چیز دیگه. ۴- به خدایان حتی یوتان دید خوبی نداره. جایی میگه: «خاستگاه هر یک از این خدایان چیست؟ آیا همیشه وجود داشته اند؟ دارای چه شکلی بوده اند؟ در گذشته یونانیان هنوز پاسخ این پرسش ها را نمی دانستند، زیرا تا جایی که من می دانم هزیود و هومر دست کم چهارصد سال پیش از من زندگی میکرده اند و این شاعران بوده اند که در چکامه های خود نام و تبار خدایان را سرودند و به یونانیان آموختند و کارکردها و وظایف ایشان را برشمردند و چهره های آنان را توصیف کردند. شاعرانی که میگویند پیش از این دو شاعر می زیسته اند در واقع به نظر من پس از ایشان بوده اند. (آنچه در آغاز گفتم از کاهنههای دودونا شنیده بودم، اما مطالب مربوط به هزیود و هومر عقاید خودم هستند.)» ص ۲۶۰ ۵- همونقدر که از ایران فراریه، در عوض دنبال مصره. هی تو جای جای کتاب دوست داره یونان رو بچسبونه به مصر یا حتی مصر رو برتر نشون بده. مثلا جایی اشاره میکنه که ما یونانیان هم خدایان و هم اداب مذهبی رو از مصریان گرفتیم.(الان پشیمونم که چرا شماره صفحه رو یاداشت نکردم.) حتی جای دیگه اذعان میکنن که تقویم مصریان از مال ما بهتره چون اونا با اضافه کردن پنج روز به اخر سالشون تقویم رو درست میکنن اما ما مجبوریم هر ماه کم و زیاد کنیم روزهامون رو. ( ظاهرا تقویم مصر شمسی و تقویم یونان قمری بوده.) ۶- وقتی داشته از مصر بازدید میکرده یه روایت دیگه ای از داستان ایلیاد میشنوه که برام خیلی جالب بود. از صفحه ۲۸۹ شروع میکنه. میگه پاریس بعد از اینکه هلن و اموال منلائوس رو میدزده، بر اثر باد ناموافق به جای اینکه به تروا برسه، میره به یکی از جزایر مصر. بعد از چند روز وقتی پادشاه اونجا میفهمه داستان چی بوده به پاریس میگه اگه مهمان من نبودی حتما تا الان میکشمت (یونانی ها اعتقادی دارند که اگر کسی حتی یک لقمه تز سفره تو خورده باشه مهمان تو حساب میشه و مدافعش خود زئوسه و اگر تو بکشیش از طرف زئوس کیفر داده میشی.) برای همین تصمیم میگیره که هلن و اموال منلائوس رو نگه داره و خود پاریس و همسفراش رو بفرسته تروا. پاریس بدون هلن به تروا میرسه ولی منلائوس فکر میکنه هلن همچنان تو ترواست. هرودوت اینجا به نکته جالبی اشاره میکنه که وقتی منلائوس به تروا رسید، پریام و بقیه ریش سفیدها به اون گفتن که هلن اینجا نیست ولی اون باور نکرد. توی ایلیادی که من خوندم (ترجمه مرحوم نفیسی) هلن حتی تو روند داستان هم حضور داشت و فکر نمیکنم بقیه ایلیاد های موجود همچین تفاوت داستان فاحشی داشته باشند. چون زمان هرودوت هنوز ایلیاد مکتوب نبوده احتمالا نقلی که اون شنیده بوده اینجوری بوده. این نکته نشون میده که چقدر روایت های متفاوتی از ایلیاد وجود داشته. برگردیم به داستان. منلائوس باور نمیکنه که هلن تو تروا نیست تا وقتی که تروا شکست میخوره و هرچی دنبال هلن میگرده پیداش نمیکنه. تا اینکه یه سرباز میاد بهش میگه هلن کجاست. منلائوس هم میره بدون اینکه قطره تی خون از دماغ کسی بیاد هلن و اموالش رو از مصر پس میگیره. هرودوت با استناد به چنتا از بندها ایلیاد و اودیسه میگه هومر این داستان رو میدونسته ولی چون به داستانش لطمه میزده تعریفش نکرده. چنتا استدلالم میکنه که پریام اینقدر احمق نبوده که به خاطر هلن کل تروا رو بدبخت کنه. (باز اینجا هم تفاوت دنیای اساطیری هومر و دنیای در حال گذار هرودوت رو میبینم. تو جای ایلیاد پریام دزدیدن هلن و جنگ رو اراده خدایان میدونه اما هرودوت از منطق پریام صحبت میکنه.) ۷- گزارشی که هرودوت از زبان کاهنان مصری در صفحه ۲۹۵ درباره ساخت اهرام میده (که فکر میکنم جزو متقدم ترین گزارش ها در این باره باشه) به هیچ وجه آمیخته به جادو و اجنه و UFO نیست. از زبون کاهن میگه اول یه جاده از سنگ فرش سیقلی ساختن. سنگها رو از جای دیگه رسوندن اینجا و با دستگاه هایی که توان بالا کشیدن این سنگ های بزرگ رو به اندازه یک طبقه داشت، طبقه طبقه چیدند. تمام داستان کاملا فنی بوده و نه جادویی. ۸- من یادمه تو دبیرستان وقتی از حمله کمبوجیه به مصر صحبت میشد همیشه میگفتند که ایران طی یک حرکت غافلگیرانه از دریا حمله کرد درحالی که مصری ها فکر میکردند از طرف عربستان و خشکی حمله میکنه. اما حداقل هرودوت که معتقده ایران از همون خشکی حمله کرد. (ادامه در کامنت)
20
(0/1000)
نظرات
1402/5/15
۹- یه نکته ای که درباره نه تنها هرودوت بلکه کل یونان برام جالبه اینه که خدایان خودشون رو خدایان کل جهان تصور میکردند و برای همین وقتی با اقوام دیگه ای مواجه میشدند که خدایانشون تفاوت داشت، این تفاوت رو میاوردن تو قالب اسم و میگفتن اسم خداشون فلانه که مثلا همون پوسایدون ماست. و عموما هم تک خدایی نمیفهمن، حتی اگه اون دین هم تک خدایی باشه میگردن و فرشته های اون دین رو هم خدا حساب میکنند. مثلا در مواجهه با زرتشت، اهورامزدا رو زئوس میگرفتن و امشاسبندان رو خدایان دیگه. حالا هر چقدرم بهشون بگی اونا خدا نیستن نمیفهمن که. ۱۰- هم کمبوجیه دم مرگ و هم بخشی که داریوش در حال کشیدن نقشه برای تخت پادشاهیه، از این که یه مغ روی تخت پادشاهی نشسته باشه با تحقیر یاد میشه. حتی بعد از اینکه بردیای دروغین کشته میشه، هفت نفر با همراهی مردم به اصطلاح مغ کشون راه میندازند و تا شب اون روز، هر چی مغ سرراهشون میدیدن میکشتن.(البته بعید نیست هرودوت تو این قسمت اغراق کرده باشه.) نمیدونم این بخاطر این بوده که مغ ها ماد بودند یا دلیل دیگه ای داشته! مترجم فرانسوی تو پانویس همین نظر رو داره ولی مترجم فارسی میگه که اشتباه میکنه و اینا مغان مترائیسم بودند.
0
1402/5/15
۱۱- این بخش برای خودم خیلی جالب بود. وقتی بردیای دروغین کشته میشه و اون شورای هفت نفره شکل میگیره هرکس یه نوع حکومت رو پیشنهاد میکنه. یکی از اون هفت نفر به نام اوتانس شروع میکنه از دموکراسی تعریف کردن و میگه وقتشه که ما هم از یونانیان تبعیت کنیم. نفر دومی به نام بَگ بوخشَ با جمله قصار «نظام دموکراسی ارزانی دشمنان ایران باد» از بدی های دموکراسی میگه و نظام اولیگارشی رو پیشنهاد میده. نفر سوم خود داریوشه که حرفای بَگ بوخشَ در مذمت دموکراسی رو تایید میکنه اما تو اثبات اولیگارشی باهاش هم داستان نیست. صبحت های داریوش رو به دلیل اهمیت کامل نقل میکنم. «داریوش سومین نفری بود که نظر داد گفت: «به نظر من آنچه مگابوروس درباره نظام مردمی گفت درست بود اما درباره الیگارشی اشتباه می کند. در این جا سه گونه حکومت به ما پیشنهاد شد. اگر این سه نظام را در بهترین شکل آنها بپنداریم و بگوییم بهترین دموکراسی است یا بهترین الیگارشی است یا پادشاهی، باز پادشاهی بر همه آنها برتری دارد. به راستی اگر یک فرد تمام فضایل را داشته باشد، هیچ نظام حکومتی بهتر از فرمانروایی یک تن نیست، چنین کسی به خوبی می داند چگونه از منافع عمومی پاسداری کند، و برنامه های او علیه دشمنان از هر نوع حکومت دیگری بهتر پنهان نگاه داشته خواهد شد. در رژیم الیگارشی که اشخاص برگزیده تمام استعدادهای خود را در خدمت حکومت قرار می دهند، همواره بدترین دشمنی ها میانشان بروز میکند: هر کس می خواهد خود رهبر باشد و دیگران نظرش را بپذیرند و در نتیجه همه از یکدیگر متنفر می شوند؛ از نفرت نفاق برمی خیزد و از نفاق کشتار یکدیگر، و از میان این آشفتگی و کشتار ناچار فرمانروای واحدی پدید می آید تا به آشوب پایان دهد و همین برتری این نظام را نشان می دهد. در نظام دموکراسی که قدرت در دست توده مردم است، گریختن از عقاد ممکن نیست؛ آنگاه فساد در زندگی عمومی نه تنها باعث پیدایش نفرت میان بدکاران بلکه موجب دوستی شدید میان ایشان می شود و سودبرندگان نیاز دارید به تفاهم برسند تا کل جامعه را بهتر تاراج کنند. این وضع ادامه می باید تا فردی به دفاع از مردم برخیزد و این اعمال را سرکوب کند، و در آن صورت ستایش عموم را بر می انگیزد و به زودی فرمانروایی فقط از آن او می شود، و بالا رفتن این گونه قهرمانان از پلکان قدرت بار دیگر ثابت می کند که نظام پادشاهی بهتر از همه است. در پایان، سخن کوتاه، ما این آزادی خود را از کجا به دست آورده ایم ؟ آن را مرهون چه کسی هستیم؟ و از آن جا که همه را مدیون یک مرد هستیم نظر من آن است که همین نظام را نگاهداریم.» صفحه ۳۹۵ اگر بپذیریم که کلیت این مباحثه اتفاق افتاده ولی جزئیاتش از خود هرودوته، دوتا نکته به نظر من میرسه. اولین نکته اینه که ایرانی ها نسبت به انواع حکومت اگاه بودند و برای برتری نظام پادشاهی استدلال داشتند. پس یونانی ها بیخود فکر میکردن برترین نوع حکومت رو دارند. در بهترین حالت یه دعوای نظری بوده که کدوم حکومت بهتره. دوم تو قسمت اخر متن میبینید که داریوش یه چرخه حکومتی نزدیک به اون چیزی که ارسطو تو سیاست اورده رو میگه. این احتمالا برای خود هرودوته ولی نشون میده که قبل از ارسطو هم کسایی به این چرخه حکومتی فکر کرده بودند و احتملا ارسطو فقط تکمیلش کرده.
0
1402/5/15
در بخش6 که دارید داستانی از ایلیاد به شرحِ هرودوت رو میگید، اواخر پاراگراف، "تصمیم میگیره"، "تصمیم میگه" نوشته شده.
1
0
1402/5/15
عجب متنِ خوبی بود.👌 تو صدسال سوم زندگیم یحتمل بتونم برم سراغِ هرودوت :) ✌️
1
0
1402/5/15
هردوت تاریخ نویسی هستش که برای بررسی دوره پیش و پس از تاریخ حتما باید بهش رجوع کرد و جزء منابع دست اول برای بررسی این دوران تاریخی به شمار میاد اما به مانند هر منبع دیگه ای، باید با دید انتقادی و موشکافانه مورد بررسی قرار بگیره خصوصا در مورد ویژگی های شخصیت ها، اعداد و ارقام و آمار جنگ ها و... و همچنین باید با منابع همزمان و منابعی که به دست اشخاص دیگه به نگارش درآمده مورد مقایسه و بررسی قرار بگیره مثل سالنامه های مصری، سالنامه های آشوری، نوشته های نویسندگان دیگر و.... به عنوان نمونه نوشته های کتزیاس که در دربار اردشیر دوم حضور داشته، قطعا باید با نوشته های هردوت و کارهای اینچنینی مورد مقایسه و کنکاش قرار بگیره و مثلا در بررسی نوشته های این شخص از سوی مورخان، ثابت شده که نوشته های هردوت در خصوص یک واقعه مشخص، نسبت به نوشته های کتزیاس قابل اعتمادتر و مستندتر هست. غرضم از آوردن نام کتزیاس این بود که حتی با توجه به نام بزرگ هردوت، باید به این مطلب در بررسی منابع دست اول توجه کنیم که این منابع رو هم به لحاظ نقد درونی و نقد بیرونی روای و روایت مورد ارزیابی قرار بدیم. نقد علمی تاریخی باید برروی این منابع انجام بشه تا بتونیم درکی از واقعه یا روایت داشته باشیم. ممنون از اینکه وقت گذاشتید و حاصل خوانش و درک و دریافت خودتون رو از این کتاب به اشتراک گذاشتین.
2
0
1402/5/15
کامنت هنوز امکان لایک نداره ولی من یا راهی خواهم یافت یا ساخی یاهم راخت پس لایک👍🏻
0
1402/5/15
حقیقتش من اصلا دنبال صحت تاریخی مطالب هرودوت نبودم. به خاطر پایان نامم میخواستم ببینم که نگاه یه انسان یونانی به جهان چه شکلیه. تو یادداشتم هم سعی کردم که به مطالب تاریخی اشاره نکنم و اون جنبه «ذهن یونانی» رو حفظ کنم. ولی بازم ممنون از نکته تون.
0
1402/5/15
0