یادداشت منصوره مصطفی زاده
1400/10/27
همه چیز از شب تاسوعایی در میبد شروع شد. بچهها میخواستند بخوابند و قصه میخواستند. صدای نوحه از امامزادهی پشت باغ میآمد. من دوست داشتم قصهی سقای کربلا را بگویم؛ اما آن حجم از اندوه و ظلم برای قلبهای کوچکشان زیاد بود. فکر کردم؛ بگذار از ادب ابالفضل بگویم. بعد دیدم او این ادب را از کسی دیگر آموخته. قهرمان این ماجرا یکی دیگر است: امالبنین. یکی بود، یکی نبود، یه خانمی بود...
(0/1000)
1400/10/27
0