یادداشت صـآدْ

صـآدْ

1403/4/3

حانیه
        مرگ مفهومی عجیب است دختر؛ پرهیزگارت می‌کند صبورت می‌کند رامت می‌کند و دستت را می‌گیرد و تو را به جاهایی از اعماق وجود خودت می‌برد که گمان نمی‌کنی شهر دلت ممکن است چنین گوشه ها و کوچه هایی هم داشته. باشد یادِ مرگ عصمت می‌آورد، حانیه. آدم به مرگ که فکر  کند خیلی کارها را نمی‌کند، ما حواسمان نیست قرار است همه مان بمیریم. به این خیلی فکر  کردم که من بمیرم تو بیشتر اذیت می‌شوی یا تو  بمیری، من بیشتر اذیت می‌شوم؟ چه دنیای غریبی داریم.دحانیه! من مرگ را دوست دارم، ولی تو را بیشتر . تو را دوست دارم و دوست داشتن تو انگار به من حس جاودانگی می‌دهد.
      
43

8

(0/1000)

نظرات

البته جا داشت بریده باشه این متن، به جای یادداشت.

0