یادداشت سامان
1404/5/1
کتاب رو دوست داشتم. با اینکه به طور کلی خیلی میونه خوبی با جستار ندارم.ولی با این وجود این کتاب به دلم نشست. به نظرم تو این مدل نوشته ها یک اتصال دلی بین مخاطب و متن باید برقرار بشه. من تونستم با مطالب همراه بشم.پای مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده بنشینم و ببینم به کجا میخواد منو ببره. از میان سطور نویسنده من برداشت صداقت و صمیمیت کردم.این کاملا حسیه. هیچ منطق و برهان و دلیلی براش ندارم.صرفا به حسم دارم استناد میکنم. ممکنه حسم اشتباه بگه؟بله که ممکنه،چرا که نه؟ولی من راهی جز ارتباط حسی با متونی که از تجربیات شخصی و مشاهدات نویسنده میاد بلد نیستم. در میان سطور نویسنده، او رو فردی مشاهده گر دونستم. به نظرم مشاهده گری دقیق به اطراف که این اطراف شامل همه چیز میشه،از انسانها گرفته تا اشیا،مکانها، چیزها و سایر مسائل؛ یک نوع شاید هنر باشه.یک توانایی، یک مهارت.اینکه چیزی رو بتونی دقیق و ژرف ببینی، ابتدای مسیر نوشتنت میشه و حالا با قدرت قلم اون مشاهده گری رو میتونی روی کاغذ بیاری.حبیبه جعفریان علاوه بر صداقت به نظرم مشاهده گر خوبی است.به اطرافش بی توجه نیست. جستار ها کوتاهند و در حدود ده صفحه نویسنده میتونه حرفشو بزنه. طرح مساله و سپس پرداخت به آن مساله با اتکا به تجربیات با یک لحن دلنشین.خانم جعفریان شیرین روایت میکنه و حرفهاشو تو همون تعداد صفحات کم میزنه و چیزی ابتر نمیمونه. یه بار عادل فردوسی پور تو گزارش یک بازی در مورد نکونام گفت : حسن نکونام اینه که همیشه در یک سطح خوب بوده در این سالها، نه اینکه یه برهه ای عالی باشه و بعد یه افت داشته باشه،همیشه در یک سطح خوب و قابل قبول.این کتاب برای من همین حالت رو داشت. مثل نکونام ( با اینکه استقلالیم،از نکونام واقعا بدم میاد.خب وسط ریویو چرا باید همچین چیزی بنویسی،میخوای بگی استقلالی هستی؟بله دقیقا؛ تاجی بودن افتخارمه)بود. جستارها تقریبا همه در یک سطح قابل قبول بودند.این خیلی مهمه ؛ چون معمولا در مجموعه های جستار یا داستان کوتاه تفاوت سطح رو میبینیم و برخی عالی هستند و برخی ضعیف تر اما فاصله سطح کیفی جستارها برای من کم بود. خانم جعفریان در هر نوشته، اون تضادهای درونی و کشمکشهای درونی خودش در موضوعات گوناگون رو به متن اضافه کرده و این تنشها حکم ادویه ایست که رنگ و طعم خاصی به نوشته داده. حقیقتا ما نیاز داریم در زندگی یه جاهایی با عمق وجودمون درک کنیم که در یک سری مسائل تنها نیستیم. همینکه بفهمیم تنها نیستیم، گاهی، میتونه نسخه شفابخشی باشه.میتونه کمک کننده باشه. وقتی میخونم که در جایی نویسنده نوشته :« اگر مدام یک ور درونتان با آن ور دیگرش در کلنجار است، اگر عمیقا احساس ایمان میکنید و عمیقا به شیطان تمایل دارید...» میفهمم که یکی هست که بفهمه این یعنی چی. میفهمم که یکی هست که میفهمه این تضادها با آدم چه میکنه و امان از این تضادها و کشمکشهای درونی. موضوعات مختلفی با این ویژگیهایی که ذکر کردم در جستارها در موردشون حرف زده میشه. سفرنامه، فوتبال، تنهایی، بچه دار شدن یا نشدن، رفاقت، مرگ و ... اشارات نویسنده به کتاب و نویسنده های معروف در این جستارها هم به جا و خوب از آب درآمده. در نهایت باید گفت که نجات از مرگ مصنوعی کتابی است که میتوان بخشی از خودمون رو در میان این نوشته ها پیدا کنیم و گاه از اینکه نویسنده چنان نگاه عمیقی به قضیه داشته لذت ببریم. خانم جعفریان رو پیش از مطالعه کتاب نمیشناختم. بعد از اون متوجه شدم کتابهای مختلفی در زمینه زندگی نامه نویسی نوشته اند و از همه جالبتر برای من اینکه مشهدی و همشهری ما هستند...ها یره :)
(0/1000)
نظرات
1404/5/1
من جستارای خانم جعفریان رو کمیخوندم میگفتم خدایا چجوری یه نفر از یه نقطه میرسه به یجا دیگه و منظورشو انقد خوب میگه. انقدر ریتم نوشتنش خوبه.نمیدونم اسمش چیه فکر کنم میگن مهندسی متن.خانم جعفریان مهندسی متنش خیلی خوبه،انگار قلم دستش نبوده با دلش نوشته.صادقانه و دلی
1
2
6 روز پیش
بعد از اون ضربه که همین جا تو بهخوان خوردم و فهمیدم خانم جعفریان رئالییه، چشمم به شما روشن. آخه استقلال ؟
3
1
سامان
1404/5/1
2