یادداشت Niloufar
1403/10/24
روز اول داخل خانه نشسته بودم و دوستم به دیدنم آمد و از آنجا که اگر به سراغ من می آیید با کتابی در دست بیایید که بپرورد خلوت تنهایی من! او با کتابی در دست آمد خاطرات یک آدمکش روز دوم کتاب را ورق زدم داستان درباره ی آدمکشی است که سالها قبل ادمهای زیادی کشته است و یک روز دیگر نکشت ! حالا فکر میکند آدمکش دیگری این حوالی است و حس کنجکاوی و ترس او بر انگیخته شده اما یک ایرادی هست خاطرش دارد محو میشود .. روز سوم یادم نمی آید صفحه ی چندم بودم ازصفحه ای رندوم مطالبی را خواندم و حس میکنم چقدر آشنا بودن ! یادم باشد بوکمارک! استفاده کنم. روز چهارم نمیدانم کتابم را کجا گذاشتم. روز پنجم دوستم وقتی آمد کتابی در دست داشت باید روزی آن را بخوانم!
(0/1000)
نظرات
1403/10/26
کتابی بود که اولش نویسنده را تحسین کردم به خاطر توصیف و فضاپردازی تا چند ص بعد که به راحتی از کشتن خانواده اش گفت حالم از کتاب به هم خورد و بستم و انداختم اش دور
4
0
1403/10/26
درسته مسئله بزرگیه و واقعی نیز هست.اما روحیه من به خواندن این واقعیت ها ، مثلا اگر شما به جستار علاقه دارید کتاب درباره کشتن خانم نسیم مرعشی رو هم بخونید..... حقیقتا فکر کردن به این قضایا برایم سخت است، هر چند واقعی است.اما محبت کردن به خانواده هم واقعی من سعی می کنم که این واقعیت ها را ببینم و روایت کنم 🙏 @bookishnilou
1
Niloufar
1403/10/26
1