یادداشت راضیه.الف

خبر چون پت
        خبر چون پتکی روی سرش فرود اومده بود، با حیرت به جهان اطرافش نگاه میکرد و میدید هیچ چیزی متوقف نشده، هیچکس به او کوچک ترین توجهی نشون نمیده،  خورشید هنوز میتابه، همه مشغول زندگی عادیشونن، حالا چی میشه؟

آیا باید زمین گیر شه و باقی عمرشو با فکر به اینکه چرا این اتفاق برای اون افتاده نه فرد دیگه ای بگذرونه؟ باید منتظر بشینه تا جان ذره ذره از جسمش بره و روحش توی جسمی ناتوان محصور شه؟ باید افسردگی بکشه و مثل «ایوان ایلیچِ تولستوی» کل زندگیشو از نظر بگذرونه و ببینه کجاها اشتباه کرده و ادامه زندگیشو برای خودش و بقیه زهر کنه؟ فکر کنه رنج و زندگی برای هیچ و پوچه و عذاب بکشه؟

موری همون موقعی که پاشو از مطب دکتر بیرون گذاشت با خودش فکر کرد که آیا میخوام ذره ذره پژمرده شم و از بین برم یا اینکه بهترین کاری که از دستم برمیاد در این زمان باقی مانده انجام بدم؟اون راه حل شجاعانه ای رو برای ادامه زندگیش انتخاب کرد.... برای مرگ و زندگیش معنا ساخت...

وقتی خبر فوت یا بیماری فردی رو میشنویم ناراحت میشیم و برای آرامشش دعا میکنیم، معمولا با پیش زمینه ذهنی اینکه مرگ برای همسایه اس و سراغ ما نمیاد یا یواشکی مثل «دوستان ایوان ایلیچ» : فکر مرگ یک دوست نزدیک در دل دوستانی که این خبر را می شنیدند طبق معمول احساس شادی خاصی پدید می آورد خوشحالی از اینکه او مرد و من نمردم.
اجتناب ناپذیری مرگ رو فراموش میکنیم و درگیر روزمرگی و یا کارهای بیهوده میشیم معنای زندگی رو از یاد می بریم، یادمون میره به دوستان و عزیزانمون عشق بورزیم و با اهداف کوچک خودمون رو سرگرم میکنیم، اوقات رو به بطالت میگذرونیم انگار که تا ابد زنده ایم.... در حالیکه باید جوری زندگی کنیم که انگار فردا میمیریم و جوری علم بیاموزیم که انگار تا ابد زنده ایم:)

سخته ذهن رو بعد از سالها جور دیگری تربیت کرد، اما حتی اگر تلاش هم کنیم ارزشمنده. اون تلنگری که همه قراره در آینده حسش کنیم رو همین الان در زندگیمون تاثیر بدیم،...... و زندگی کنیم......

این کتاب روایتی واقعی نوشته میچ آلبوم دانشجوی قدیمی موریه. به عنوان آخرین پایان نامه اش با استاد و مربی خودش این کتاب رو به صورت خاطرات و گفتگو ها نوشته. لحن کتاب ساده و صمیمانه است و از جملات کوتاه و قابل فهمی برای انتقال مفاهیم استفاده شده. کتاب در حال و گذشته در رفت و آمده، خاطراتی از گذشته، گفتگو های حال رو جلا میدن و ما رو بیشتر از پیش با زندگی و احساسات شخصیت ها آشنا میکنن.
از ابتدا تا انتهای بیماری موری باهاش همراه میشیم، موری با ما درباره عشق ورزیدن، مهر و شفقت، ارزش زندگی و مرگ، پیری، خانواده، بخشش و خیلی مسائلی که لابه لای خطوط روی قلبمون اثر میذارن، صحبت میکنه. دیدگاه های جالبی درباره پول و فرهنگ ارائه میده. با موری و میچ لبخند میزنیم در حالی که ته ذهنمون میدونیم موری داره ذره ذره به مرگ نزدیک میشه، استادی که تا آخرین لحظات زندگیش سعیش بر این بود که اثرات ماندگار و مثبتی روی افراد داشته باشه و عشقش رو از هیچ کسی دریغ نکنه....

تفکرم نسبت به پیری بعد از خودن این کتاب تا حد زیادی تلطیف شد، 
شاید به دلیل ذکر جزئیات بیماری ALS و سختی هاش مقداری خوندنش دشوار باشه،
با چشم کتابی عمیق و تحیلی بهش نگاه نکنید اما کتاب ارزشمندیه و فردی که در حال دست و پنجه نرم کردن با یه بیماری لاعلاج بوده در آسیب پذیرترین لحظات زندگیش، تفکراتشو با ما درمیون گذاشته.....

تصویر از راست: میچ آلبوم، موری شوارتز
      
239

31

(0/1000)

نظرات

یادداشت بسیار خوبی نوشتین واقعا لذت بردم امیدوارم دوستان هم استفاده کنند♥️
1

1

مرسی از وقتی که برای خوندنش گذاشتین☺️ 

0