یادداشت سارا حسینی
1402/10/30
«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» روایت کشمکش اوریانا فالاچی است با خودش، با جهان پیرامونش و البته با نطفهای که به شکم میکشد؛ کشمکشی بر سر به دنیا آوردن و نیاوردن او. از خلال واگویهٔ مولف با کودکی که هرگز زاده نشد، میتوان به نگاه اوریانا به جهان، به زندگی، به مفهوم عشق و به نقش زنانهٔ مادری پی برد. نکتهٔ جالب توجه، جسارت فالاچی در روایتِ صادقانهٔ ماجرایی کاملاً شخصی بود؛ ماجرایی که در جامعهٔ زمانهٔ خود او هم یک تابو محسوب میشده: نگهداشتن یا نداشتن نطفهای که ماحصل رابطهٔ ازدواج نبوده است. خوانندهٔ ایرانی، احتمالا اختلاف فرهنگی زیادی با جهان مؤلف دارد، با این همه این کتاب به او کمک میکند که پیش از هرگونه ارزشگذاری، از دریچهٔ چشم یک زن مستقل مدرن فمینست به ماجرا نگاه کند؛ زنی که به رغم همهٔ تمایلات مدرن فمینیستی و به رغم شهرت حرفهایاش، میخواهد زن باشد و مثل هر زنی، طعم مادری را بچشد؛ بیآن که بداند این دو وجه از زندگیاش (شهرت حرفهای و مادری) میتوانند به سادگی و از ابتدا یکدیگر را نقض کنند و مانع از جریان طبیعی دیگری شوند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.