یادداشت مهسا
1403/8/26
4.1
36
یادداشتی بر داستان دو شهر: لندن و پاریس، در زمان انقلاب فرانسه، این بار دیکنز به سراغ مردم بینوای پاریس میرود و در نشان دادن خشم و نفرت آنها تردید نمیکند. داستان به زندگی دکتر مانت و دخترش لوسی - شاید هم بهتر باشد بگویم شخص دیگری- میپردازد. در اینجا با غیردیکنزیترین رمان دیکنز طرفیم. نه از شخصیتهای خاص و منحصربهفرد او خبری است، نه از طنزش. انگار که این داستان برای دیکنز شوخیبردار نیست. در عوض طرح داستان جذاب است و سریعاً ما را در بحران زندگی شخصیتها قرار میدهد. دیکنز در داستان دو شهر از کشش خود میکاهد و بیهوده آن را طولانی نمیکند. اوجِ برانگیختگی عواطف خواننده در پایان رمان اتفاق میفتد. بهگونهای در لحظهای که با سیدنی کارتن عمیقاً همدل میشویم، در همانجا هم نقطهی پایانی بر رمان گذاشته میشود. فکر میکنم دیکنز به ما حقه میزند و تا پایان رمان اجازه نمیدهد بفهمیم شخصیت اصلی داستان در حقیقت کیست. حتی میتوان گفت، تقریباً همه چیز در پایان اتفاق میفتد. «داستان دو شهر (۱۸۵۹)، با جدیت و درک بالا (و مقدرای دوگانگی نگرش ) منظرهی کلان خشونت غوغاطلبان را ارائه میدهد. این رمان تجربهای جدید بود، که بسیاری از خصوصیات اصلی رمانهای دیکنز - همچون شخصیتپردازی، دیالوگها و طنز- در آن دیده نمیشود و بهقدری خالی از نقاط قوت نوشتاری اوست که بهسختی میتواند در آثار مهمش قرار بگیرد. فداکاری شخصیت «سیدنی کارتن» هم برای دیکنز و هم خوانندگان، عمیقاً تکاندهنده است. اکنون دکتر مانت دستاورد چشمگیرتری در شخصیتپردازی «جدی» بهنظر میآید. صحنههای انقلاب فرانسه اگرچه از نگاه تاریخی سطحی باشند، اما واضحاند.» این رمان را برای شناخت نوشتار دیکنز پیشنهاد نمیکنم، اما باز هم نمیتوانم پیشنهادش نکنم.
(0/1000)
فرید
1403/8/27
0