یادداشت فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸

کاراوال بر
        کاراوال برای من مجموعه ای بود که جلد به جلد بهتر شد
از جلد اول خوشم نیومد، از جلد دوم تا حدودی خوشم اومد ولی جلد سوم رو دوست داشتم 
تو جلد سوم داستان شدیدا جدی شده بود و هیجان حسابی بالا رفته بود
تو طول کتاب بارها شد که بگم "الان می‌خواین چه گلی به سرتون بگیرین؟"
مخصوصا اواخر که دیگه همه چی رو از دست رفته میدیدم به طرز خیلی جالبی گره ها باز شدن و پایان داستان رقم خورد
پایان داستان کاراوال از معدود پایان هایی بود که از همه لحاظ پسندیدم و هیچ ایرادی بهش نمیگیرم 
چه پایان کارشون با ستاره فتاده و چه پایان کشمش های بین اسطوره و تلا، هر دو از نظرم خیلی خوب بودن
در مورد اسکارلت حتی به ذهنمم خطور نمی‌کرد که تهش به همچین چیزی برسه
البته اینم بگم تا اواسط خیلی کند و با خستگی و بی حوصلگی محض خوندم چون دوز مسائل عاشقانه حسابی بالا بود و منو خسته می‌کرد
از بالا و پایین شدن روابط اینا واقعا خسته بودم بماند که عاشق نبودن اسطوره اصلا تو کتم نرفت
داستان هم اونقدرا جون نگرفته بود
ولی در کل از روند و توالی حوادث راضی بودم
از داستان که بگذریم محاوره ها بنظرم خوب بودن ولی توصیفات زیادی شاعرانه طور و گاهی بی ربط بود و من عاجز از درک اونا و بی حوصله برای زمان گذاشتن برای فهمیدنشون روزنامه وار خوندم و رد شدم. این مدل توصیفات البته از ویژگی این ژانر هستن ولی من دوستشون ندارم
ترجمه و ویراستاری هم در کل خوب بود هر چند کل مجموعه دو سه تا کلمه ادبی داشت که هیچوقت به گوشم نخورده بود 
در نهایت بخاطر داستان و پایانش خیلی دلم می‌خواست بهش ۵ ستاره بدم ولی داستان سه تا مسئله رو بی جواب گذاشت و سر همین نیم ستاره کم میکنم 
اگه کتاب رو نخوندین از این جا به بعد رو نخونین چون احتمالا اسپویل بشین:
۱. معلوم نشد مامان دوناتلا و اسکارلت چطور تو ورق ها گیر افتاده بود
۲. کاملا دقیق معلوم نشد چرا تلا با بوسه جکس نمرد البته حدس می‌زنم چرا
مادر تلا می‌گفت که اجل ها از ترس تغذیه می‌کنن و تلا یه جایی دیگه از جکس نترسید و احتمالا همین تأثیر بوسه رو از بین برد
۳. لباس جادویی اسکارلت همون ردای علیاحضرت بود که یکی از اجل های شئ بود ولی چطور این لباس بیرون ورقه های سرنوشت بود؟ مگه اجل ها تو ورق گیر نکرده بودن؟ با اینکه اثر طلمسی که زندانیشون کرده بود ضعیف شده بود ولی بازم مدت حضورشون بیرون کارت محدود بود پس چطوری این لباس همیشه خدا ور دل اسکارلت بود؟

پ.ن: یادم رفت بگم تو جلد اول شخصیت اصلی اسکارلت بود و تو جلد دوم دوناتلا. ولی تو جلد سوم داستان مدام بین دوناتلا و اسکارلت جابجا می‌شد هر چند تمرکز بیشتر روی دوناتلا بود
نوع روایت کل مجموعه سوم شخص بود
      
189

25

(0/1000)

نظرات

دوست دارم بدونم اون دو سه تا کلمه چی بوده
3

1

همونا که به گوشت نخورده بودن
@f.kh 

0

آهان
خودمم یادم رفته
@Lilac_ 

0

مُحیصا

مُحیصا

1404/6/11

من یادمه از این مجموعه جلد دوم رو خیلی دوست داشتم ؛)))

1

کلاغ هفتم

کلاغ هفتم

5 روز پیش

تو یاداشت اشاره کردید مشخص نشد که چرا تلا با بوسه جکس کشته نشد و دلیلش توی روزگار یک دل شکسته گفته میشه ✨ 
دلیلش اینه( اسپویل کاراوال )


اگه یادتون باشه جکس وقتی معشوق حقیقیش رو ببینه قلبش می تپه و بوسش برای هر دختری غیر از معشوقش کشندست 
جکس توی روزگار میگه تلا رو جوری بوسیده که مدتی زنده بمونه تا کاری جکس ازش خواسته بود و انجام بده ، بعد اون بمیره اما در این بین قلب جکس به تپیدن میفته ❤️‍🩹
2

1

ولی تلا که معشوق حقیقیش نبود 

1

کلاغ هفتم

کلاغ هفتم

5 روز پیش

نمی‌دونم پلی توی روزگار گفته میشه (توسط خود جکس )که قلبش به تپش افتاده بوده...
هرچند اوانجلین (شخصیت اصلی روزگار) هم باعث تپش قلب جکس میشه ...

@f.kh 

1