یادداشت منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤

گذشت، فقط گذشت، آنه ی من! یازده بهار گذشت. یازده ساله بودی که اومدی گرین گیبلز. کنار متیو و ماریلا، زندگی رو، زندگی کردی. با قدم های کوچیکت، یکی یکی مدرسه رفتی و یه پسر جذاب که اسمش «گیلــ..یعنی بعضیا» بود وسط رویاهای قشنگت بهت گفت هویج، و تو از شدت عصبانیتت تخته ت رو توی سرش شکستی. یه لحظه فکر نکردی، نکنه این مرد رویاهام باشه؟ گیلبرتی که مرد شد، پا به پای تو، با عشق تو، با روح تو، یا بهتره بگم با وجود تو. نجاتت داد از دریایی که داشتی غرق می شدی. پشیمون شد، معذرت خواست. دست رد به سینه ش زدی، اما دلت باهاش بود. انگار قلبت میون دستای گرمش جامونده بود. متیو رفت. چشمای ماریلا داشت میرفت ولی تو نجاتش دادی. قرار شد بری تدریس، اما دور از ماریلا. اینجا بود که سند قلبی رو که به اسمت زده بودی، دیدی. گیلبرت رفت،دور شد تا تو کنار ماریلا بمونی. هم عشق خودش رو پایدار کرد هم عشق تو رو. با اینکه فکر کردی خواستگار هر چی شاعرتر، بهتر. اما یه کسی بود که اگه نبود، نبـــــــودی. چند سال میگذره. چند سال دوری... صبر... صبر... صبر... آقای دکتر بلایت بالاخره اومد. دیگه گیلبرت نیست، جناب دکتر بلایته. تو دیگه آنه شرلی نیستی. آنه بلایت همسر دکتر بلایت. قطعا دنیا مثه تو و گیلبرت رو روی زمین ندیده. آره، ندیده. اومدی خونه رویاهات نمیخوام غصه هاتو یادت بیارم. جویس کوچولو رفت، با طلوع به دنیا اومد و با غروب رفت. اما جیمز متیو اومد و با اسمش نام متیو رو زنده کرد. رفتی، رفتی خونه قشنگت اما اینگل سایدم قشنگه، قشنگم! یه خونه با آنه ی موقرمز و کک و مکی، گیلبرت مو قهوه ای و چشم فندقی، جیم فرزند محترم و ارشد خانواده، والتر عزیزم یه شاعر کوچولو، شرلی شیطون بلا، نن و دای دوقلوهای جذاب و ریلای مغرور، قطعا بی نظیره. دره رنگین کمون... صدای خنده بچه ها.. شیطنت. بازی. و..... ولی جنگ سایه انداخت روی دنیا قشنگ شما هشت تا. جیم، والتر و شرلی برن جبهه. نن و دای دانشگاه. و فقط تو، گیلبرت و ریلا. یه لحظه آنه، میخوام با والترت صبحت کنم. ـــــــــــ والتر، والتر بلایت. میدونستی خیلی دوست داشتنی هستی؟ ریلای ماریلا نه ریلای تو. تنها ریلای دنیا. مرد نی زن اومد تو رو برد، اما خاطره هات رو نبرد، شعرات رو نبرد، عکسات رو نبرد، رویات رو نبرد. میدونم الان بهترین جای جهانی. اما از قلب آنه، مادرت؛ گیلبرت، پدرت؛ خبر داری؟ ریلا توی آغوش بابا گیلبرتش غش کرد. و منم در آغوش خودم. بی اختیار فقط برای تو گریه کردم. تاریخ کسانی مثل تو رو هیچ وقت فراموش نمیکنه. هیچ وقت لقب ترسو نمیده. کاش برادرم بودی، داداش والتر عزیزم. ـــــــ آنه بعد از جنگ هم هنوز جمعت قشنگه ولی متیو نیست. ماریلا نیست. جویس نیست. والتر نیست. کاپیتان جیمز نیست. و... اما زندگی همینه و همینه که قشنگه. دنیامو قشنگ کردی، دنیات قشنگ آنه ی من!
(0/1000)
نظرات
1404/5/23
تموم خاطراتم از این مجموعه زنده شد... من با آنه شرلی زندگی کردم.و بعد مدتها وقتی یادداشت شما رو دیدم یادم اومد چقدر دوستش داشتم و چقدر بابت والتر و این جلد آخر غصه خوردم
1
1
7 روز پیش
احساس کردم یه نفر مثل من یه صبح بی دلیل دلش واسه آنه تنگ شده و در تکتک کلمات فریاد کمک به گوش میرسه😢
2
1
من هر روز دلم تنگ میشه❤️🩹 حس میکنم افسردگی تموم شدنش رو گرفتم😭
0
منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤
1404/5/21
2