یادداشت عطیه عیاردولابی

پل معلق
        از اون کتابایی بود که بعد خوندن باید بذاری خوب تو ذهنت خیس بخوره، بعد هم ته‌نشین بشه.
داستان از جایی شروع میشه که بخش عمده اتفاق‌ها افتاده و شخصیت اصلی رو به "آخر خط" رسونده. این آخر خط هم عینی است و هم استعاری. آخر خطی که در نتیجه جنگ برای نادر صدیفی ترسیم شده و اون در عنفوان جوانی هیچ چاره‌ای نداره جز تحمل این شرایط.

هر توضیحی داستان رو خراب می‌کنه چون چینش حوادث تو داستان طوریه که تا اواخرش هنوز در حال کسب اطلاعات جدید و پیدا کردن قطعات پازلی تا کنار هم بذاری و عقبه نادر رو دربیاری. برای همین بیشتر از این بگم حیف میشه. 

اما تنها چیزی که تو طول کتاب برام باعث پادرهوایی می‌شد رویکرد ضدجنگ نویسنده بود. بایرامی تجربه مستقیم و سختی از جنگ داشته. حتی پایان جنگ تحمیلی هم براش تبدیل به نبرد مرگ و زندگی شد که تو کتاب "هفت روز آخر" می‌تونین بخونین. 
حالا برام سواله چرا نویسنده با این سابقه طوری نوشته انگار ایران اشتباه کرد جنگید؟ اگر نمی‌جنگید، اگر تاوان و قربانی نمی‌داد ایران و ایرانی باقی نمی‌موند. پس چرا ادبیات -به ظاهر- پایداری ما اگر شعاری نباشه، قطعا محکوم‌کننده "این" جنگه؟ 
روی "این" به معنی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تاکید دارم چون قطعا و بی‌شک جنگ محکومه. اما دفاع چی؟ 
      
58

11

(0/1000)

نظرات

این ضدجنگ و حتی ضددفاع  بودن، یه جور باکلاس‌بازی هست
1

3

از زور باکلاسی دیگه داره بچگانه میشه!
دارم داستان‌های کوتاهش رو می‌خونم. مشخصه کارهای اولیه‌اش هستن و پختگی ندارن. اما این جدیدا هم نثر بهتری دارن محتوای خاصی ندارن. 

1