یادداشت نرگس

نرگس

1403/3/12

 هزار خورشید تابان
        از افغانستان تا آمریکا؛ معجزه‌ی ادبیات! کتابی که دست‌کم سه‌هفته متوالی به عنوان پرفروش‌ترین کتاب ادبیات داستانی در آمریکای شمالی بوده^~^.

مریم ۵ساله بود که اولین بار کلمه‌ی حرامی را شنید.
داستان همنقدر تلخ شروع میشه. مریم دختر حرامزاده‌ی یک تاجر افغانیست که از طرف  پدر و همسرانش (!) پذیرفته نمیشه و با مادرش در کلبه‌ای جدا از شهر و‌ حتی روستا، زندگی می‌کنند.
به هر سختی مریم بزرگ میشه و ۱۵ ساله میشه. به سنی میرسه که میتونه برای هدیه تولدش، از پدرش _جلیل_ که خیلی هم دلبسته‌ی مریمه، درخواستی داشته باشه. این درخواست زمینه‌ساز بقیه‌ی داستانه..

درون‌مایه‌‌ای سیاسی_اجتماعی داره:
۱. ما با روایت زندگی دو زن _که یکیش مریمه_ پیش میریم. خالد حسینی این کتاب رو “کتابه مادر و دختر” معرفی میکنه و به زنان سرزمینش تقدیم میکنه پس تم اجتماعیش حول محور زنان در جامعه‌ای مردسالارانه و پر از استبداد، میچرخه و سرنوشت این زنان افغان، به صورت تلخ ادامه پیدا میکنه؛ از ظلم‌های بی‌نهایتی که بهشون میشه تا لگدمال شدن شخصیتشون بخاطر جنسیت.

☚«حسینی در بیان نوع خاصی از داستان مهارت دارد که در آن رویدادهایی که ممکن است غیرقابل تحمل به‌نظر برسد _خشونت، بدبختی و سوءاستفاده‌ها_ قابل خواندن می‌شود. “ناتاشا والتر از روزنامه گاردین” »

۲.اما تم سیاسیش؛ در بازه‌ی ۴۵ ساله از کودتا علیه ظاهرشاه شروع و تا افغانستان بعد از حادثه‌ی ۱۱سمپتامبر ادامه داره. و این حوادث تاریخی_سیاسی سرنوشت شخصیت‌هارو رقم میزنه. 
خلاصه انقدر زیاد بود که (نپسندیدم😤) باعث شد برم دنبال تاریخ معاصر افغانستان درین ۴۵سال. تا بفهمم کدوم شخصیت چی میگه و‌ چرا طرفدار فلانیه! و نویسنده چی‌ میخواد بگه!
 ازونجایی که خیلی تأثیر داشت به شما هم معرفی میکنم😅!
♩پادکست رخ: اپیزود ۲۸ _این ۶نفر | روایت تاریخ معاصر افغانستان
♩پادکست راوکست: اپیزود ۳۶ و ۳۷_ شب از قندهار می‌رسد
اولی داستانی و‌ روون، اما دومی کامل‌تره و به چیزی که بخاطر کتاب دنبالشیم بهتر پاسخ میده.

در تمام داستان اعتراض به جنگ مشهوده و انواع قربانی رو به تصویر میکشه: از کودک گرفته تا بزرگسال.
همین‌طور پر از نکات روان‌شناسی ریز بود که ‌دوست داشتم (◡‿◡✿).

اما با فصل‌بندی و قسمت‌بندی رمان مشکل داشتم‌ a(╯^╰)a.
گاهی سر رشته‌ی کلام در میرفت و تا دوباره منو جذب کنه طول می‌کشید. دو سه تا اشتباه تاریخی هم داشت که نمیدونم تقصیر نویسنده‌اس یا مترجم🥴.

نکته‌ی جالبش اینه که علاقه‌ و ارادت نویسنده به فرهنگ فارسی، تو این کتاب هم کاملا مشخصه. از شعرهای فارسی استفاده کرده و حتی بخشی از آهنگ‌ «سلطان قلبم» رو آورده که خیلی برام لذت بخش بود.
ناگفته نماند که عنوان این کتابم از شعری از صائب تبریزی گرفته:
حساب مه‌جبینان لب بامش که میداند /
دو صد خورشید روافتاده در هر پای دیوارش

من با ترجمه‌ی مهدی غبرائی خوندم اما یه قسمت‌هایی دیگه انقدر خواسته بودن شاعرانه و با کمترین کلام ممکن منظور رو برسونن که نمی‌فهمیدم😂. اون قسمت‌ها رو از ترجمه‌ی آقای حمیدرضا بلوچ استفاده کردم. بعد متوجه شدم که ترجمه‌ی ایشون جملات ساده‌تر ولی کامل‌تره! حالا یا طبق شایعه‌ای که شنیدم: ایشون امانت‌دار نیستن و ترجمه‌شون یکم اضافه‌ داره یا همونه که میگن آقای غبرائی زیاد سانسور میکنه!

فعلا با این دانشم، همون ترجمه‌ی آقای غبرائی پیشنهاد میدم چون حالو هوای داستان رو بهتر منتقل میکرد.



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
شاید اگر مریم شکل دیگه‌ای تربیت میشد؛ یعنی مادرش چرخه‌ی خشونت زن علیه زن رو میشکست، ترس و شرمساری پررنگ ترین ویژگی‌هاش نبودن و سرنوشت بهتری داشت.
مثل لیلا که‌ در محیط آرام‌تری رشد کرده و حداقل پدرش به‌ وجودش افتخار کرده بود. در موقعیت اضطراری (حاملگی اولش) تونست اوضاع رو مدیریت کنه و از تهدید، فرصت بسازه.

رشید؛ شخصیتی که در اولین صحنه ازش متنفر شدمو با رفتار بعدش پشیمون شدم! از صبر و مهربونی و‌گل خریدنش.
اما هرچی جلوتر رفت تناقضش بیشتر تو چشم بود: مردی که با مست‌کردن پسرش رو از دست میده اما بعد زنش رو مجبور میکنه بخاطر دین برقع بپوشه.
به مرور اخلاق و رفتارش بد و بدتر شد. شاید بتونم فشاری که به عنوان یک مرد روش بوده رو درک کنم اما اعتقادم اینه که اگر جامعه فرهنگ بالاتری داشت، شاید اون هم اصلاح میشد.
همون عشقی که به زلمای میداد رو میتونست به کل خانواده بده.
همه‌ی جنبه‌های وجودیش تاریک نبود و این غم‌انگیزترین چیزی بود که خوندم حتی غم‌انگیز‌تر از کتک‌هایی که مریمو لیلا خوردند ಥ_ಥ.

یه جایی تو‌نمایشنامه کالیگولا: در این دنیای بی‌داور چه کسی میخواد منو محکوم کنه؟
اون طالبی که مریم رو به اعدام محکوم کرد از کجا دستور گرفت یا فهمید که خدا اون دنیا مجازاتش میکنه؟ چرا خدا بخاطر نبخشیدن مجازات نمیکنه؟
      
441

32

(0/1000)

نظرات

هانیه

1403/3/13

چه کار باحال و جالبی، از این‌که براش پادکست معرفی کردی خیلی خوشم آمد. :))
2

2

نرگس

1403/3/13

خوشحالم که خوشت اومدهᕕ( ՞ ᗜ ՞ )ᕗ
 پادکست‌ها رو‌دوست دارم، همیشه در روز یه چند دقیقه‌ای واسشون خالی میکنم :) . وقتی دیدم هیچی از مطالب تاریخی کتاب نمیفهمم اولین چیزی که به ذهنم رسید سرچ کردن وسط پادکستا بود و با اینکه پادکست تاریخی خیلی نمی‌پسندم(≖ᴗ≖) دست پُر برگشتم ^~^ و حیفم اومد به اشتراک نذارم🫂❤️ 

2

هانیه

1403/3/13

خیلی کار خوبی کردی. ^^
@Nargs 

1

🔮

1403/3/14

یه شب امتحانی اینو خونده بودم. کور شدم بس که گریه کردم. 
1

2

نرگس

1403/3/30

ای جااانم🫂. من با بادبادک باز اشک ریختم. داستان این کتابم خیلی ناراحت کننده بود برام اما نحوه‌ی روایتش به اون صورتی که فکر میکردم، نبود. 

0

 قسمت اسپویل یادداشتت رو الان خوندم، چه نکات خوبی رو گفتی👌🏻🌷 
3

1

نرگس

1403/3/30

قربونت برم که🫂 مرسی که خوندی😍🙏🏻
پس اون قسمتای مرورمم خونده میشن :). خوشحالم که مفید بوده❤️ 

0

خدانکنه عزیزم🫂😍اره من که شخصا همیشه با دقت همه‌ی یادداشتت رو میخونم🙂 قسمتای اسپویل رو هم بعد از اینکه خودم کتاب رو تموم میکنم، سریع میام میخونم😅
@Nargs 

1

نرگس

1403/3/30

🫂❤️  
 @v.fatima 

0

زینب🌼

1403/3/30

وای! چقدر رئوفانه به شخصیت رشید نگاه کردید. من موقعی که میخوندمش،از شدت خشم و نفرت دلم میخواست فقط ریز ریزش کنممممم. تاحالا انقدر از کسی بدم نیومده بود😂😅
ولی دیدگاهتون بهش رو دوست داشتم👌
3

2

نرگس

1403/3/30

صددرصد که گاهی منم میخواستم سر به تنش نباشه😂🤦🏻‍♀️ولی تناقض رفتاریش خیلی خیلییی برام عجیب بود. آخه برای مریم گل خریده بود و بهش فرصت داد.. صبر و عشق و محبت بی‌دریغی نسبت به پسرش داشت! همه‌ی اینا، این تیک رو تو ذهنم روشن کرد که شاید واقعا شخصیت  صددرصد تاریکی نیست و این شرایط بوده که به این صورت درش آورده!
مرسیی که خوندی و نظرت رو گفتی🤝🏻😍 

1

زینب🌼

1403/3/30

آخه اون گل خریدن و تحویل گرفتنا همه تا وقتی بود که فکر میکرد مریم میتونه براش پسر بیاره!!!
ولی درسته. جامعه اینجور آدما رو پرورش میده متاسفانه.
@Nargs 

1

نرگس

1403/3/30

آره آره. اینو قبول دارم. اما منظور من این بود که همون، نشون دهنده‌ی بخش روشن شخصیتشه. یعنی اونم میتونست خوب و مهربون باشه اما یاد نگرفته بود..
بخش مربوط به جامعه رو هم که خودت گفتی🤝🏻  
 @zeynabchoi 

0