یادداشت پرنیان صادقی

        دردِ از دست دادن یکی از اعضای خانواده بدترین درد است.
 اینکه بعد از این اتفاق ناگوار چه بر سر افراد خانواده خواهد آمد، یا چقدر زمان خواهد برد و یا چگونه با فقدان این حلقه‌ی گمشده از زنجیره‌ی خانوادگی کنار خواهند آمد ، چیزیست که در این داستان مرور میکنیم .‌"میک هارته اینجا بود" داستانی‌ست درباره‌ی سوگواری،درباره‌ی حس این درد و رنج عمیق.

داستان از زبان "فیبی" دختر نوجوانی روایت می‌شود که در یک روز عادی، کاملا اتفاقی برادرش را از دست می‌دهد و از آنجا به بعد است که با زبانی ساده به بیان احساسات ، برداشتهای متفاوت و چگونگی پذیرش افراد خانواده و اطرافیان به این غم بزرگ می‌پردازد.
شاید خیلی از ما این شانس رو داشته باشیم که هنوز به این درد و فقدان ابدی مبتلا نشده باشیم اما توصیفات کتاب آنقدر ملموس و قابل درک بود که خواننده کاملا با افراد خانواده در این غم همراه می‌شود.
در این کتاب خواهیم دید که مرگ نزدیکان چطور دید تازه ای به بعضی مسائل می‌دهد و ارزش بسیاری از چیزها حتی پیش پا افتاده ترین ‌ها نیز رنگ و بوی دیگری به خود خواهند گرفت؛ یعنی به شکلی متفاوت ارزش زندگی به ما فهمانده خواهد شد. به گفته‌ی فیبیِ داستان" بهش میگن دیدن دور نمای زندگی.اونجا که دیگه خط اتوی شلوار چندان مهم نیست و همبرگرها در شکل و اندازه‌های مختلف درست می‌شوند".به بیان دیگر افراد خانواده‌ی غم دیده هرگز آن خانواده‌ی قبلی نخواهند شد. میخندند،راه میروند،زندگی میکنند اما...با دیدی کاملا متفاوت از قبل.

موضوع جالب دیگری که در داستان به زیبایی نقل شده بود اهمال کاری بود.جایی که کار اشتباهی می‌کنیم،شانس همراهمان میشود ، جان سالم به در می‌بریم، و این دفعات شانس زیاد می‌شود و ما گمان می‌کنیم قرار است هر دفعه خوش شانس باشیم اما.....درست در جاییکه خیالمان راحت است آنچه نباید، می‌شود!
"میک هارته اینجا بود" داستانی کوتاه، دردناک و زیبا بود
      
28

7

(0/1000)

نظرات

آفرین به شما با این یادداشت ساده و گويا. شما راحت می‌نویسید و دور از تفاخر. 🍏📗🌿💚🖊👏👏👏👏👏👏
2

0

ممنونم وقت گذاشتید خوندید، نظر لطف شماست🙏⚘️⚘️🌱🌱 

1

زنده باشید 💚📗🍏🌿📖🖊
@Parnians 

0