انتظارم ازش چیزی در حد «جنگل نروژی » بود و خب انتظارم رو برآورده نکرد. نبوغ موراکامی یک جاهایی از بین صفحه ها فوران می کرد و یک جاهایی هم میان دیالوگ های حوصله سربر گم میشد. خوندنش همچنان برام لذت بخش بود هرچند پایانش رو دوست نداشتم.
چه خبر زهرا جان؟ چند وقته نیومدم دانشگاه ندیدمت :(
من از موراکامی غیر از «از دو که حرف میزنم...» که خب داستانی نیست، شکار گوسفند وحشی رو خوندم و کلا زده شدم ازش! هی میخواستم یه کتاب دیگه ازش شروع کنم هی حس میکردم باب میلم نخواهد بود!
کیارش وفایی
1401/10/2
1