یادداشت کتابدار ماه✧
1404/6/6

در طول خوندن کتاب حتی یک لحظه هم نتونستم جلوی خودم رو در رابطه با مقایسه "شش کلاغ" با "گریشا" بگیرم. به این فکر میکنم که موقع نوشتن شش کلاغ؛ به احتمال زیاد کز اونجا حضور داشته؛ چاقو زیر گلوی خانم باردوگو گذاشته و همچین روایت جذابی رو پدید آورده. وگرنه این همه تفاوت در قلم گریشا و شش کلاغ طبیعی نیست. روند ۱۵ فصل ابتدایی کتاب به شدت کنده. خیلی خیلی کند و اگر بخاطر خوندن گریشا دچار صبر ایوب نشده بودم رهاش میکردم. اما از فصل ۱۵ به بعد؛ بعد از شکل گیری دنیای کتاب و آشنایی با شخصیت های کتاب و جمع شدن تیم کلاغ ها همه چیز تغییر کرد. به عبارتی من حتی فلش بک های کتاب هم دوست داشتم و اینکه لایه های دیگهای از شخصیت ها رو میدیدم دل نشین بود. شخصیت پردازی کتاب خیلی قشنگ بود؛ خیلی زیاد و واقعا عمیق بهشون پرداخته بودند. اما موردی که برام اذیت کننده بود جدای روند کند اوایل کتاب اغراق بیش از حد بود که طبیعتا نیاز بود تا کز برکر آلودهدست با وجود ۱۷ ساله بودن؛ مثل یک شیطان بنظر برسه. آخر کتاب بسیار خوشحال بودم که جلد دو رو دارم و با گفتن جمله زنده باد کلوپ کلاغ ها؛ شمارو تنها میزارم و میرم سراغ پادشاهی شیاد ها. پ.ن: نیاز دارم تکرار کنم گریشا در مقابل شش کلاغ مثل فنجون در مقابل فیل بود👍✨
(0/1000)
نظرات
1404/6/6
نه عزیزم دلیلش اینه که عذابی به اسم آلینا توی مجموعه نبود هرجا این زنیکه نباشه آرامش و روند داستان قوی برقراره:) و راجب کز .. اگه این پسر اینقدر شیطان وار رفتار نمیکرد که نمیتونست توی کرچ دووم بیاره و میشد جوردی دوم! در حقیقت کز خشن ۱۷ ساله که پسربچه تروماتایز شده است که برادرش، کل دنیاشو بخاطر اعتماد کردن از دست داده
5
1
کتابدار ماه✧
دیروز
1