یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
«ژوئل اگلوف» در این کتاب به بهترین و کاملترین شکل ممکن، «منگی» را به تصویر کشیده است. به طوری که خواننده قطعا پس از خواندن کتاب به نوعی خود را گیج و منگ، در فضایی مهآلود و دلگیر مییابد. از اینرو نویسنده در فضاسازی، به زعم بنده خیرهکننده عمل کرده است. «منگی» قصهی پسر جوانی است که در یک منطقهی کوچک شبهصنعتی با مادربزرگش در خانهای محقر و با شرایطی نامطلوب زندگی میکند. زندگی در این منطقه، تقریبا خالی از هر نوع چشماندازی برای آینده، تفریح، پیشرفت و تعالی است و ساکنان منطقه صرفا در دام نوعی روزمرگی محض گرفتارند. گویی که زمان در این ناحیه از حرکت ایستاده باشد. در ابتدای کتاب، با جملاتی عمدتا کوتاه و با لحن محاورهای روبرو هستیم و در اولین رویارویی شاید برای خواننده دلگرمکننده نباشد، چرا که چنین به نظر میرسد که شاید با این جملات کوتاه و محاورهای نتوان اثری قوی خلق کرد. اما نویسنده با حفظ سبک مینیمالیستی خود تا انتها، موفق به خلق فضا و داستانی میشود که بعید میدانم هیچ خوانندهای بتواند کتاب را زمین بگذارد و در یک نشست آن را نخواند!
(0/1000)
مسیح ریحانی
1403/12/25
1