یادداشت روژان صادقی

دنیای قشنگ نو
        من عمیقا راضيم از شانسم که کتابی که یک سال پیش خریدم رو حدود یک ماه پیش در بهتریم زمان ممکن،بدون اینکه بدونم راجع به چیزی که چند وقته تبدیل شده به دغدغه اصلیم میخواد حرف بزنه، شانسی از کتابخونم برمیدارم و شروع میکنم به خوندنش.
پنج تا ستاره حقشه به خاطر نثر بی نظیر و همراه با طنز به شدت تلخ(که مترجم به نوبه خودش تو رسوندن درست قلم هاکسلی، شگفت انگیز عمل کرده بود)، موضوع نابش و شخصیت های پخته شدش و اگه یه ستاره اضافه هم داشتم میدادم واسه پایانی که به نظرم یه جواب محکم برای وضعی بود که بشر بهش دچار شده بود(است)و هر کاری هم که میکردن راه فراری ازش نبود(نیست)!
با اینکه 5 ستاره بود از نظر من ولی یه اشکال تو داستان هست که به نظرم جای ذکر داره: وحشی با اینکه در جامعه سرخپوستی بزرگ شده بود که به هیج وجه از عقل بویی نبرده بودن، در مواجه با انسان های متمدن و مخصوصا بازرس مثل خیلی از "روشنفکر" های زمان ما و حتی قبل تر حرف میزد و اینجوری حرف زدن از کسی که در تمام عمرش فقط و فقط کتاب های شکسپیر رو خونده به شدت بعیده! اما چون نویسنده تو پیش درآمد( که بر خلاف اسمش باید بعد از تموم شدن کتاب خوندش) بهش اعتراف کرده بود نادیده میگیرمش
هاکسلی و "دنیای قشنگ نو" هم درد های خوبی بودند برای این روز های ناامیدی من از بشریت!
      
2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.