یادداشت عصماء
1404/1/26
به نام آنکه جان را فکرت آموخت جنگی بین خواهر و برادر بر سر دستیابی به حکومت مصر. خواهر و برادری که اتفاقاً زن و شوهر نیز بودند. این رسم مصریان باستان بود که خون اشراف زادگان باید دست نخورده باقی بماند. آری کلئوپاترا و بطلمیوس! و این بطلمیوس است که شکست خواهد خورد. سرنوشت اینطور می خواهد و همان خواهد شد. ورود ارتش روم به بندرگاه اسکندریه و ملاقات عجیب ملکهی مصر با او! قالیچه ای به رسم هدیه به سزار. شاید پیشکشی بی ارزش باشد برای آن امپراطوری عظیم که قصد فتح مصر را از سر به در کُند. لیک از درون قالیچه شهبانویی برخواست سبزه رو با لباسی ساده از جنس کتان و دو گوشواره کوچک به عنوان تنها زینت و شد آنچه که تاریخ را از نو نوشت. سزار با همسر جدید و سزاریون فرزند مصری زاده اش با پیروزی وارد پایتخت روم گردید در جلوی دیدگان همگان و با همراهی مارکوس آنتونیوس فرمانده لایق سپاه و ارتش شکست ناپذیرش. اینک کلئوپاترا ملکه روم و شهبانوی مصر به بانوان رومی فخر میفروشد و تخم حسد و کینه کاشته و نفاق درو می کند. باری اختلاف در دربار روم ریشه دار است و به قتل سزار در سِنا توسط نمایندگان مجلس منجر می شود و بیوه امپراطور به مصر بر می گردد. مارکوس آنتونی با کلئوپاترا پیمان عشق نامبارکی می بندد و در این قمار روم و مصر را با هم می بازد. اوکتاویوس روم را تحت سلطهٔ خود درآورده و مصر را مستعمره خود می کند. کلئوپاترا با نیش دو مار سمّی خود کشی کرده و تنها فرزندش از سزار در این نزاع کشته می شود. این بود چند پرده از داستان ملکه مصری. همهٔ بازیگران این نمایش به گستره تاریخ پیوسته و بارها و بارها به قضاوت آیندگان از بستر مرگ خود خارج شده و در خیال ما بازی تازه ای از سر گرفته اند. امّا در این دنیا گذشته، حقیقتی ست غیر قابل انکار و عبرتی ست که از قضا هیچگاه جدّی گرفته نمی شود.
(0/1000)
عصماء
1404/1/27
0