یادداشت پیمان قیصری

دایی جان ناپلئون
        من سریال دایی‌جان ناپلئون رو ندیدم و حتی از داستانش هم اطلاع چندانی نداشتم. انتظار چنین کتاب دلنشینی رو نداشتم. اگر بخوایم مته به خشخاش بذاریم میشه ایراد گرفت اما به نظرم مته‌ها رو غلاف کنیم برای کتاب‌هایی که نه تنها میشه ایراد گرفت بلکه اصلا سرگرم کننده هم نیستند. این کتاب واقعاً شیرین و سرگرم‌ کننده‌ست و خنده‌دار! داستان از جایی شروع میشه که یک پسر سیزده ساله در سیزدهم مرداد ساعت سه و ربع کم عاشق لیلی، دختر دایی‌جان ناپلئون میشه ولی افتاد مشکل‌ها. پدرش و دایی‌جان ناپلئون با هم به مشکل برمی‌خورند و بدتر از اون پسر دایی‌جان سرهنگ، پوری، اون اسب فش فشو که چند سالی هم بزرگتره به عنوان رقیب عشقی سر و کله‌اش پیدا میشه.  گرفتاری‌های این خاندان اصیل و اشرافی و مشکلات این عشق نوجوانی کل داستان کتابه با حضور پرشور شازده اسدالله که هم مشکلات خانواده رو رفع و رجوع می‌کنه هم غمخوار عاشق نوجوان ماست هم بار طنز داستان بر دوشش افتاده هم خیلی سفر به سانفرانسیسکو دوست داره. خلاصه بخونید و لذت ببرید.ه
      
38

4

(0/1000)

نظرات

اسب

1403/3/6

همیشه فراری‌ام ازش :)
1

0

چرا؟ 

0